الف:
با دیدن بلاهت روزگار خودم حس می کنم هجوم نفرت دارد خفه ام می کند. یکسر هر چه کثافت است از حلقم بالا می آید درست مثل آدم مبتلا به فتق که دارد از زور فشار خفه می شود. اما می خواهم این کثافت را نگه دارم، ورز بدهم و خمیری از آن بسازم و بمالم به سرتاپای قرن نوزدهم، همانطور که تاپاله ی گاو را به در و دیوار معبد های هندی می مالند و از کجا معلوم؟ شاید بزند و این کثافت دوام بیاورد و همانجا بماند؟ (نامه گوستاو فلوبر به لویی بونیه، 30 سپتامبر 1855)
ب:
دیکتاتوری یعنی اینکه فک کنی مردم همین چند نفری ان که با اتوبوس از سطح شهر جمع شون می کنن می ریزنشون جلوت برات شعار بدن
اونایی که میلیون میلیون توی خیابونا و روی پشت بوما اعتراض می کنن مردم نیستن
دیکتاتوری یعنی اینکه سگاتو بیاری دندوناشونو نشون بدی
دیکتاتوری یعنی اینکه ادعای رهبری مذهبی امت اسلام رو داشته باشی و سوره جمعه رو توی نماز جمعه غلط بخونی ("منهم" رو توی آیه "و اخرین منهم لما یلحقوا . . " جا انداختن ایشون)
دیکتاتوری یعنی که از متقلبا دفاع کنی
از کودتاچیا دفاع کنی
ملت رو تهدید کنی بیاین خیابون می کشیمتون خونتونم گردن اونایی که دشمنمون هستن
دیکتاتوری یعنی که مخالفات رو ارذل و اوباش بخونی، خس وخاشاک بدونی
دیکتاتوری که شاخ و دم نداره
ج:
حکایت این چند وقتی که گوستاو فلوبر بودم این بود که داشتم کتاب عیش مدام رو می خوندم که جناب یوسا به طرز عاشق گونه ای نسبت به گوستاو فلوبر ابراز احساسات می کردن؛ کتاب محشریه؛ توصیه می کنم حتما بخونینش البته پیش فرضش اینه که مادام بوواری رو خونده باشین که خوندن اون کتاب از اوجب واجباته
چهارمین کتابی که امسال خوندم از مجموع سه تای قبلی ارزشمندتر بود
عیش مدام: فلوبر و مادام بواری / ماریو بارگاس یوسا ؛ ترجمه ٔ عبدالله کوثری. – تهران: نیلوفر، 1385 .
255 صفحه ، 3500 تومان
1 comment:
موفق باشید
Post a Comment