Sunday, August 8, 2010

تاريخ خواني

رياضي را و انشا را دوست داشتم، جغرافيا را دوست نداشتم و از تاريخ بدم مي آمد؛ تاريخ را متني صلب و غير قابل تغيير مي ديدم كه بر درستي ش هم اعتمادي نبود؛ بايد فقط حفظ مي كردي ترنيب پادشاهان را و برنده ي جنگ ها را و ترتيب سلسله ها را و سال هاي به فرمانروايي رسيدن را و . . . . اگر بخش هايي از تاريخ بيهقي را توي درس هايمان داشتيم شايد الآن عوض ِ يك مهندس در اداره اي پرت يك مورخ بودم با عينكي ته استكاني در كنج كتابخانه ملي داشتم دنبال نسخه هاي قديمي تري از متني مبهم مي گشتم؛

تاريخ بيهقي بيشتر از آنكه تاريخ باشد ادبيات است؛ داستان است با المان هاي داستاني و با خلاقيت هاي هنري اي كه بيهقي به خرج مي دهد؛ مثلا ببينيد اين تكنيك زيبا را كه گاه و بيگاه بيهقي خودش را مي گذارد جاي شخصيت هاي تاريخي هم عصرش و مدام ازين جمله ها مي بينيد كه "من كه عبدوس باشم . . . " يا " من كه بو نصر مشكان باشم . . . " يا " من كه ابوالفضل بيهقي باشم . . . " همين باعث مي شود كه متن، از چيزي صلب و دوست نداشتني تبديل شود به چيزي لطيف و خواندني

صداقتي هم كه در كلامش مي بيني فراتر از صداقت – ِ معمولا ظاهري - هر مورخي است؛ مثلا وقتي در باب بوسهل زوزني مي نويسد خودش مي گويد – نقل به مضمون - نبايد چيزي بنويسم كه بعدها خواننده هايم بگويند اين پيرمرد عجب آدم ِ عقده ايي بوده است كه اين گونه تصويري زشت از بوسهل نشان مي دهد.

و وقتي هم در باب كسي چون بونصر مشكان مي نويسد نمي آيد از او مدح و ستايش كند بلكه با جمله ي شاهكار حق مطلب را ادا مي كند : "قلم را لختي بر وي بگريانم"

مي بينيد با چه متني مواجهيم؟ عالي، دوست داشتني و خواندني

شرح محاكمه و بردار كردن ِ حسنك وزير را هم كه خيلي ها توي كتاب هاي درسي شان داشته اند – ما نداشتيم – راستي از بين ِ انها كه توي كتاب درسي شان حسنك وزير را داشتند چند نفر الآن با عينك هاي نه استكاني كنج كتابخانه اي دارند دنبال نسخه اي خطي از متني مبهم مي گردند؟

گزينه تاريخ بيهقي

انتخاب و شرح: دكتر نرگس روان پورچاپ اول نشر قطره 1372

258 صفحه / 2800 تومان

22 comments:

ايرن said...

من تو كتابم ادبياتم داشتم داستان حسنك وزير رو..اون قدر خوشم اومد كه كه همون موقع رفتم و سه جلدش رو خريدم!انگار نه انگار كه داشتي يه متن قديمي مي خوندي..انگار كه بيهقي نشسته باشه جلوتو و با جذابيتي تموم نشدني برات تعريف مي كنه قصه ي بر دار شدن حسنك رو!
حالا من كه روي اون همه بيهقي خوندم چه كاره ام؟كارشناس بيمه!هه!:(

مهربون said...

جسد دوستی داخل آمبولانس بود آشناها آنقدر زیاد بودند که حداقل از هر ده نفر پنچ نفر را نمی شناختی یکی از بچه ها جسد را در آغوش گرفته بود و زار می زد :خانم ف مخاطب قرارش داد :شما کدوم دوستش هستید؟جوان سرش را بلند کرد و بی تامل نام دوست درگذشته مان را گفت !من فلانیم !حالا فک می کنم که من ابوالفضل بیهقی هستم !همان که کتاب سه جلدیش را از زیر گرد و خاک گوشه پرت یک کتابفروشی معتبر بیرون کشیدم به کتابفروش با شوق گفتم من اینو می برم و او با بی اعتنایی گفت : خوب ببر!

زکریا said...

دقیقا باهات موافقم . چون به این جمله اعتقاد دارم که اقوام پیروز تاریخ رو می نویسند . اما انصافا این کتاب یه چیز دیگه اس .
نکته ای که گفتی تقریبا برای تمام کتاب ها بود مثلا شعرهای گزینشی و مسخره ادبیات می تونست همه رو از ادبیات بیزار کنه. به جای این که مثلا توی بخش شعر سپید فارسی سوم دبیرستان با صلابت شعر شاملو آشنا بشیم یه شعر از علی موسوی گرمارودی که در مدح امام علی بود رو آورده بودن !

سام said...

من هم داشتمش تو کتابای درسیم.ولی الان نه عینک میزنم حتی از نوع ساده اش و نه حتی ...
سرکلاس دوره ی لیسانسم یکی از استادای عزیزم بسیار از متنهاش استفاده کرد و لذت وافر بردیم ولی من هنوز که هنوز نخومدمش!
بی رگم؟
ممکنه.

me said...

امیدوارم همیشه سبز و باشی و پایدار دوست عزیز

Unknown said...

اتفاقاً من حسنک وزير را داشتم. شاهکاراست. به هر حال يکي از فرزانگان دنياي ادبيات ماست و بهش افتخار مي کنيم

Unknown said...

تو فوق العاده ای !!!! یکهو بو نصر می شوی و آدم را وا میداری فکر کند این باز دارد چه کتابی می خواند !!! اینبار اصلا انتظار نداشتم بروی سراغ تاریخ بیهقی !!! اما هرچه گفتی قند بود !

نعیمه said...

شاه رخ تو معرکه ای.
معرفی تاریخ بیهقی چیزی بود که از تو توقع نداشتم.
زنده باد.
در ضمن من جزو نسلی هستم که حسنک وزیر تو کتابهای درسیم بود و الان به جای این که با عینک ته استکانی کنج کتابخانه دنبال نسخه ای خطی بگردم دارم پای نت چرت و پرت سر هم می کنم.
سلام
شب و روزت به خیر

نعیمه said...

راستی سعید نفیسی هم دو جلد کتاب برای مقابله و تصحیح و حواشی و تعلیقات بر روی تاریخ بیهقی نوشته نسخه ای که من دارم مال شرکت کتابفروشی ادب طهران سال 1326 هستش.
جات خالی به زور از حضرت پدر گرفتمش. اگر نگرفته بودم الان خدا می دونه سر از خونه کی درآورده بود.

نگار said...

اینکه ریاضیات رو دوست داشتی کاملا طبیعیه!دوست داشتنیه!جغرافی کابوسم بود! تاریخ درس آسونی بود...اما موافقم که تاریخی که بدست ما میرسه همیشه یه روایت شخصی بوده و هست وروایت شخصی هم تاریخ نیست میتونه ادبیات یا هر چیزی باشه اما تاریخ نیست. حسنک وزیر هم یه روایت ادبی از تاریخ.

سمیه said...

فکر کنم به طرز رفتار معلم هم ربط داشته باشه
مثلا من تاریخ و جغرافیا رو خیلی دوست داشتم چون هم دبیرستان هم راهنمایی دبیرامون عالی بودند ریاضی ام هم عالی بود در حد 20 طوری مه به بقیه بچه ها درس میدادم
ولی هیچ وقت انشا رو دوست نداشتم

پریا said...

چقدر حس میکنم خالی ام...هیچ وقت اینجور به این چیزا دقت نکرده بودم...فقط میدونم برای فرار از تاریخ و ادبیات و جغرافی و عربی رفتم تو دل و روده ادما که حقیقت جلو چشمم باشه و تو رگ و پی ادما دنبال چیزی بگرد،نه چیزی که نمیدونم راستشو دارن به خوردم میدن یا دروغشو

فرهاد said...

گفتی و کردی کبابم! همینجوری از روی وظیفه(شما بذار به حساب حسودی)یه چند سطری در باره تاریخ بیهقی قلمی کردم تو حجره خودم... سر بزنو بخون

ارتا said...

باز هم خدا رو شکر می کنم که حداقل ما تاریخی به مسخرگی کتاب های تاریخی دانش آموزان کنونی نخواندیم.

حوازاد said...

وای منم عاشق بیهقی بودم. خداست. توی اون زمان چی نوشته....خداست
دست این نرگس خانم درد نکنه برم ببینم این گزیده گیرم میاد یا نه


"گزینه" یا "گزیده"؟

Unknown said...

ادبیات و فارسی محبوب ترین درس کلاس برام بود زنگای ورزشم به بیکاری و کوچه های اطراف مدرسه رو گشتن میگذشت! تاریخ رو دوس داشتم اما نه حفظ چندتا سال و شماره خوشبختانه همیشه معلمایی که بهمون تاریخ درس میدادن آدمایی بودن که با جذابیت تاریخ رو تعریف میکردن عین یه راوی و قصه گو من هم با علاقه گوش میدادم علوم و فزیک رو هم دوست داشتم اما ریاضی رو نه کلن با عدد و رقم و شماره میونه ای ندارم
یکی هم که با عینک ته استکانی جاش شد تو کتابخونه آخرش شد یکی مثه خسرو معتضد! خودش هم فکر میکرد آخرش بشه مدح گوی دولت؟!
داستان حسنک وزیر رو هم کی یادش میره؟

سلام شاهرخ جان خوبی؟

اراکده said...

عاشق زبان و شیوه ی روایی ابوالفضل هستم. مرام و ادب را در نوشتن رعایت کرده و امانت داری را سرلوحه کار خود قرارداده( سرلوحه رو داشتی؟).
اما حسنک. مدیا آشیل اودیپ و آگامنون و بقیه بروبچ خدایی باید جلوی تراژدی حسنک لنگ پهن کنند. من کشته مرده حرف زدن های اینها هستم. حرف زدن هایی که در عصر ما وجود ندارد و فقط توی همین کتاب می توان یافت. یه داستان سوزناک هم بعد داستان حسنک هست که پیشنهاد می کنم بخوانید. وقتی تاریخ بیهقی می خوانی باید مواظب باشی احساسات ضد عربی ات گل نکنه.من که همیشه تصویر خلیفه ای را می دیدم که در محراب نشسته و شراب می نوشد و به داریوش بودن فکر می کند.سلام

نسيم said...

خواندني بايد باشد. براي بار اول از اينكه اين كتاب را نخوندم، حوصله نكردم و نخوندم خجالت كشيدم

نان و شراب said...

سلام


فقط خواستم بپرسم خوبي ؟

ازت خبري ندارم



لي لي

sam said...

باید دلت از سنگ باشد که این همه شکست را تاب بیاوری و چشم به راه آینده‌ای بمانی که می دانی چیزی کم از گذشته ندارد.
رومن گاری

آیات زمینی said...

http://ayatzamini.wordpress.com/


اینجا هستم
زین

پس

امیر said...

سلام،
تاریخ بیهقی. آره. واقعا خیلی خوبه.
تاریخ از اون رشته هاییه که اگه خیلی ها واردش نشدن به خاطر ارزش کمیه که جامعه برای این رشته قائله. خود من یه موقعی ترجیح میدادم تاریخ یا باستان شناسی بخونم و سرم رو به مرده ها گرم کنم تا به زنده ها. به نظرم شیرین میاد هنوزم. البته به جز تاریخ معاصر که ازش متنفرم هنوزم.