Tuesday, May 8, 2007

هر كي " تاك تو هر " رو نديده از زندگي ش چي فهميده

كاش اندره بازن عمرش قد مي داد و TALK TO HER رو مي ديد :

اين كه صحنه ي آماده شدن ليديا براي مقابله با گاو را با جزييات كامل مي بينيم و خودكشي بنينيو را در يك اينسرت يكي دو ثانيه اي باعث مي شود كه من اين سينما را دوست تر داشته باشم . در مورد اول – لباس پوشيدن ليديا – نشان دادن جزييات ناخوداگاه مان را اماده ي يك اتفاق مي كند و آن اينسرت يكي دو ثانيه اي از سيم خاردار هاي روي ديوار ِ زندان پتكي ست كه آلمودوار مي كوبد - بر ملاج من يكي دست كم - .

كاش بازن زنده بود .

رقص ،‌ گريه ، صحبت :

راه هاي ارتباطي انسان ها يكي دو تا نيست آليسيا با رقص اش دل از بنينيو مي برد ، بنينيو با آن رفتارهاي عاشقانه اش يا تن اليسيا دل از پرستار مي برد ، ‌ليديا با آن طنازي هاي زمخت اش مقابل گاوي خشمگين ماركو را ، و آلمودوار با اين فيلم اش دل از من !

حركات ليديا مقابل آن گاو را بگذاريد كنار رقصيدن هاي اليسيا ، گريه كردن هاي ماركو را بگذاريد كنار حرف زدن هاي بي وقفه ي بنينيو و آلمودوار را بگذاريد بر يكي از قله هاي فيلمسازي

كلماتي كه از خودكار بنينيو سرريز مي شوند روي نامه اش براي ماركو اگر نمي رقصند پس ايني كه من را به گريه انداخته چيست ؟

* * *

هفته ي قبل كه بعد ِ مدت ها دوباره فرصتي شد لبي تر كنيم تعجب كردم كه بعدش گريه م نگرفت ؛ به خودم گفتم ديگه بزرگ شدي ، ديگه گذشت اون روزايي كه به هر بهونه اشك ات در ميومد ؛ امروز كه دوباره TALK TO HER رو ديدم دوباره اشك ام درومد – اين دفعه البته سر صحنه اي كه ماركو نامه ي بنينيو رو مي خونه گريه م گرفت ، دفعه ي قبل اصلا به اين صحنه نرسيدم ! –

Dear Marco,

It’s still raining. I think it’s a good omen .when Alicia had her accident it was raining. I’m writing minutes before I escape. I hope that all I’ve taken is enough to put me into a coma and reunite me with her .you’re my only friend. I’m leaving you the house I prepared for Alicia and me. Wherever they take me, come and see me and talk to me. Tell me everything, don’t be so secretive.

Farewell my friend.

اگه فرض كنيم آلمودوار بيست برداشت هم ازين صحنه گرفته باشه و ماركو هر بار همينقدر گريه كرده باشه باز هم من بيشتر از ماركو گريه كردم !

8 comments:

Anonymous said...

من ندیدم.....نمی دونم شاید هم هیچی از زندگیم نفهمیدم

عامه‌پسند said...

ببین احساست رو در مورد گرینگوی پیر قشنگ درک می‌کنم! خیلی حال کردم که گفتیش! آدم انقدر که کتاب خفنه، یه جور حالت تقدس به‌ش می‌ده و می‌گه باید سر یه فرصت بهتر بخونمش.

Anonymous said...

حسسسسسسسسسساس

Anonymous said...

سلام .
اودم نظر بدم دیدم نوشیتی هر کی تاک تو هر رو ندیده از زندگی ش چی فهمیده بعد چون من این فیلمو ندیدم رفتم تو فکر که قبل از هر چی برم ببینم از زندگیم چی فهمیدم !!!!!!!!

Anonymous said...

salam. hamishe webloget ro mikhonam .. age dide bashi yeki az link haye morede alagham to weblogam to hasty. rastesh man az to ham bishtar gerye kardam

Anonymous said...

خوب منم این فیلمو ندیدم..ولی یه چیزای کوچولویی از زندگیم فهمیدما!!!
پیشنهاد هم که زیاده...به شماها دل بستم دیگه!

Anonymous said...

وصف قشنگی بود، شاه ............... رخ. / انگار حسابی رفتی قلعه / مراقب پیاده ها باش

Anonymous said...

بيان اگه يه مقداري ساده تر بود براي مخاطي بيشتر قابل درک بود