روی عنوان بندی فیلم صدای اسکار را می شنویم که این نامه را می خواند :
"شاید سرنوشت این کلمات این باشه که قبل از اینکه بخونی شون آتیش بگیرن، بهت حق می دم اسممو که روی پاکت نامه ببینی بدون اینکه بازش کنی بندازی ش توی آتیش شومینه ی وندا ( حتما ً پیش وندایی الان نه ؟ ) ، خب، شایدم بخوای قبل از اینکه آتیشش بزنی بخونیش؛
می دونی کابیریا، می خوام یکی از کشفیات ذهنی م رو برات بگم؛ تو دومین نفری هستی که اینو بهش می گم؛ نفر اول سیا بود که توی یک شب تابستونی براش گفتم؛ اونم اینه که دنیا برای آدمای متوسط ساخته شده، چه از نظر سطح هوش چه از نظر سطح عاطفی؛ به نظرم دنیا برای آدمایی که سطح هوش یا عاطفه شون بالاتر یا پایین تر از یه حدی باشه جای زجرآوریه، شاید من و تو توی یه دسته نباشیم اما یه شباهتمون اینه که دنیا برای جفتمون سیاهچاله س؛
روزی که جورجیانو انداختت توی آب داشتم می دیدمت چجور دست و پا می زدی اما اعتراف می کنم ترجیح می دادم از شر این دنیا خلاص شی تا اینکه بپرم توی آب و نجاتت بدم؛ وقتی هم که بچه ها از آب درت آوردن برات متاسف شدم؛ صبحی که آلبرتو لازاری مثل یه تیکه اشغال از خونه ش پرتت کرد بیرون برام چیز عجیبی نبود چون باور داشتم و دارم که دنیا برای آدمای متوسط ساخته شده، نه برای آدمای خوش قلبی مثل تو
به آدمای متوسط اعتماد نکن کابیریا، ما اقلیتیم، باید اینو بفهمی ، معنی ش این نیس که دنبال یکی بگرد مثل خودت ، نه، ماها از یه طرف رونده ایم و ازون طرف مونده ، حتا با خودمون هم نمی تونیم خوب باشیم؛ کابیریا به اقلیتیا هم اعتماد نکن
ازینکه پولتو دزدیدم ناراحت نیستم، با وجودی که می دونم اون پولو با چه زحمتی تهیه کرده بودی ، می دونم خونه و زندگیتو فروختی ولی کابیریا ماها حتا نمی تونیم هوای همو داشته باشیم ما ها آرتیفکت خلقتیم، می فهمی یعنی چی؛ حتا قسم می خورم اگه اینقدر بزدل نبودم همون روز مینداختمت توی رودخونه برای همیشه ازین زندگی نکبتی ت راحت شی اما نتونستم، حیف؛
حالا می تونی این کاغذپاره رو مچاله کنی بندازی توی آتیش، برو به یه مشتری دیگه برس. "
No comments:
Post a Comment