Wednesday, September 2, 2009

هناره

عجالتا از سینمای ویتنام فاصله می گیریم؛ دوباره برخواهیم گشت البته چرا که هنوز در مورد فیلم شعاع عمودی آفتاب حرف برای گفتن زیاد هست و فیلم دیگری هم ازین کارکردان.

می خواهم کمی درباره ی خودم بنویسم؛ منظورم سانتیاگو زاولا یا والتر فتدریش یا الکسی ایوانیچ یا . . . نیست منظورم حتا شاه رخ هم نیست یا مهرزاد یا روح اله یا خیلی چیزهای دیگر

خودم که تازگی ها پای چپم علیه ام شورش کرده، راه نمی آید با من مدام بهانه می گیرد نصف شب بیدارم می کند می بینم گوشه ای کز کزده دارد درد می کشد درباره ی خودم که مدام کابوس می بینم که تلو تلو می خورم که سرم دوار می رود که چقدر از خودم فاصله گرفته ام که سابقا چقدر راحت عاشق می شدم چه خواب های خوبی می دیدم چه ارزوهای داشتم چه امیدهایی

دستم به نوشتن نمی رود ولی؛ مدام توی کوه های کردستانم دنبال هناره که به بچه ها گفته ام طلاقش نداده ام تا همراهی م کنند نمی توانم تصور کنم برای دیگران می خواند و می رقصد خیلی سعی کردم به یان حرف ها وقعی ننهم اما مگر این کابوس های لعنتی می گذارند. سنم آنقدر بالا رفته که حرف های مردم اذیتم نکنند اما آن چیزی که توی سرم توی دلم ملتهب می شود را چه کنم.

گم گشته ای در عراق : آواز های سرزمین مادریم: Marooned in Iraq

محصول 2002 ایران

نویسنده و کارگردان: بهمن قبادی

108 دقیقه؛ کردی و فارسی؛ رنگی

بهمن قبادی را با زمانی برای مستی اسب ها شناختم فیلمی تاثیر گذار و تکان دهنده که فقط خدا می داند از سینما تا خوابگاه را در یکی از شب های دانشجویی چجور آمدم و چقدر گریه کرده باشم خوب است.

بعد تر ها لاک پشت ها هم پرواز می کنند را دیدم و آنقدر این فیلم را دوست داشتم و دارم که هنوز هم یاداوری خاطره اش مور مورم می کند نیوه مانگ را کمتر دوست داشتم چرا که فکر می کردم شدیدا تحت تاثیر امیر کاستاریکا قرار گرفته و حالا البته نظرم دارد عوض می شود به این معنا که این تحت تاثیر قرار گرفتن لزوما چیز بدی نیست مخصوصا که منجر به ارتقا سطح کار شده باشد. در گم گشته ای در عراق که با اسم آوازهای سرزمین مادری ام هم شناخته می شود بازهم آن فضای کاستاریکایی که تلفیق زیبایی از رنج ولذت، خوشی وناخوشی، اندوه ومسرت را با هم دارد می بینیم و می بینیم که خوب هم کار می کند این ترکیب.

فیلمی ست برای دیدن و کارگردانی ست برای دوست داشته شدن.

No comments: