شاید اگر توصیه ی خواهرم نبود اصلن سراغ ناتالیا گینزبورگ نمیرفتم.توصیف مترجم خانم فریده لاشایی از دیدارش با نویسنده و همچنین مقاله ای از آلیس فلون وایدر در باره ی نویسنده مشتاقم کرد که به عنوان اولین تجربه نجواهای شبانه را بخوانم.تا آنجا که من خبر دارم همه ی آثار گینزبورگ به فارسی ترجمه شده اند و به اندازه ی کافی در میان علاقه مندان ادبیات در ایران شناخته شده هستند.پس پرگویی نمیکنم.فقط چند خط...
داستان در ایتالیای دوران جنگ و بعد از جنگ میگذرد در یک محیط کوچک روستایی.راوی بی آنکه زیرکی ویژه ای به خرج بدهد آدم ها و حوادث را توصیف میکند با سردی و سادگی.نقش بسیاری از آدم هایی که راوی توصیف میکند به بیهودگی زندگیشان در خود داستان است.بالاخره به ماجرای اصلی میرسیم.ماجرای شکل گرفتن و نابودی یک عشق.شیوه ی بیان گینزبورگ بسیار زیبا و جذاب است.گوش کنید:
گفت:اگر تو دختری از دهکده ای دیگر بودی !اگر با تو در مونترال یا جایی دیگر برخورد میکردم با تو عروسی میکردم!در آن صورت خودمان را آزاد و سبک حس میکردیم!بدون این خانه ها،این ،تپه ،این کوه ها!خودم را مثل یک پرنده آزاد حس میکردم.
گفت:اما اگر حالا با تو به کانادا میرفتم همه چیز مثل اینجا میشد.چیز تازه ای پیدا نمیکردیم،ما همچنان از وینچنسینو، نبیا و پوریلو حرف میزدیم.آنجا هم درست مثل همین جامیشد.
گفت: تازه معلوم نیست که هرگز به مونترال بروم!
گفت: و حالا برو.
صورتم را میان دستانش گرفت:برو و گریه نکن.برو،با چشمان خشک و روشن .ارزش گریه کردن ندارد.میخواهم تورا اینطور در خاطرم داشته باشم.
و گفت :خدا نگهدار الزا
گفتم:خدانگهدار توماسینو.
و رفتم.
تکرار گفت در این داستان بسیار اتفاق میافتد به همین شکل البته.یعنی گفته های یک نفر به صورت بریده بریده هرکدام با یک گفت در آغاز.آهنگ این تکرار آدم را به فکر فرو میبرد.گاهی تاکیدی است بر خودخواهی آن شخصیت و گاهی نشانی از غیاب او در آنِ راوی.تجربه ی لذت بخشی بود:
نجواهای شبانه/ناتالیا گینزبورگ/ترجمه:فریده لاشایی/نشر دیگر/چاپ اول 1367/چاپ چهارم:1385
No comments:
Post a Comment