یک ماهی بود که عصر ها پاول پاولویچ تروسوتسکی بودم با کله ای تاس و کلاهی با روبان سیاه، بهترین دوستم آلکسی ایوانویچ ولچانیف سال های سال فاسق زنم بود، زنم که مرد من موندم و لیزایی که فقط توی شناسنامه دختر من بود؛ خدا می دونه چه بازیایی دراوردم که ولچانیف فک کنه نمی دونم فاسق زنم بوده و حتا وانمود کردم که فک می کنم باگااوتوف بابای لیزا ست؛ دل بستم به نادیا، اونقد مشروب می نوشیدم که هر عصر مسیر پارک تا خونه رو تلو تلو خوران بیام و سر پنج راهی ای که از سیا خداحافظی می کنم هرشب، ندونم از کدوم مسیر قبرستونی که لیزا توش خاک شده نزدیک تره.
تمام این عصر ها پاول پاولویچ ترسوتسکی بودم.
" همیشه شوهر " نوشته ی فئودور میخاییلویچ داستایفسکی با ترجمه ی بسیار بد دکتر علی اصغر خبره زاده و ویراستاری بدتر آز آن، توسط انتشارات نگاه و در سال 1384 چاپ شده است؛ اما این دلیل نمی شود معرفی ش نکنم؛ همین که با این ترجمه و ویراست بد تمام عصرها پاول پاولویچ ترسوتسکی بودم یعنی اینکه خواندن دارد این کتاب.
از آقای سروش حبیبی خاضعانه خواهش می کنم استین همت بالا بزنند و این کتاب را برای نسل ما ترجمه کنند.
●
مطلبی که توی پست پیش منفجر کردم هنوز ترکشاش داره ویز ویز کنان از بغل گوشم رد می شه! خوبی ش البته این بود که خیلی چیزا دستگیرم شد؛ اینکه مثلا بقیه در مورد من چی فکر می کنن و اصلا ً چقد ِ اون مطلبو باور کردن چقدشو نه؛ جهت تنویر افکار عمومی عارضم خدمت همه ی شما سروران عزیز که اون مطلب مصرف خصوصی داشت که الحمدلله مقصود حاصل شد ( تا سیه روی شود هر که درو غش باشد) آخر سر اینکه من نه دون ژوانم نه خفاش شب؛ کسایی که منو می شناسن می دونن من حتا شاه رخ هم نیستم .
No comments:
Post a Comment