مایکل اوهارا (اورسن ولز) با السا بنیستر (ریتا هیورث) آشنا میشه، قهرمان بازی در میاره و کمی هم جنتلمن بازی، کمی جلوتر از طریق السا توی کشتی شوهرش ، آرتور بنیستر کار می کنه و کاملا قابل پیش بینیه که از همدیگه خوششون بیاد و این وسط آرتور یه مشاور حقوقی داره به اسم جورج گریزبی که البته به نظر میاد فقط استخدامش کرده که زنشو بپاد با کس دیگه ای نباشه؛
جورج گریزبی از رابطه ی پنهان مایکل و السا خبر داره، جورج ادعا می کنه ازین وضعیت خسته س و یه نقشه می کشه که مایکل اونو – خود جورجو – بکشه البته صوری تا اون بتونه با یه اسم و رسم جدید یه جای دیگه زندگی کنه، و البته در ازای این کار پولی هم دریافت کنه، مایکل همونجور که اول فیلم گفته بود خطر رو حس نمی کنه و قبول می کنه، جورج راستی راستی کشته میشه و مایکل میفته زندان؛
فک می کنین چه اتفاقی افتاده؟ خب باید فیلمو ببینین!
واقعا من وقتی فهمیدم قضیه از اول چی بوده نه شوکه شدم نه ذوق زده؛ شاید من یه چیزیم میشه؛ نمی دونم؛ شایدم باید دوباره همون حرفایی که درباره ی نشانی از شر زدم اینجام بزنم.
در هر صورت فیلمیه که به همون دلایل نشانی از شر باید دید.
The Lady from Shanghai
محصول 1947 آمریکا، کمپانی Colombia Pictures Corporation
نویسندگان: شروود کینگ، اورسن ولز
کارگردان: اورسن ولز
با بازی: ریتا هیورث، اورسن ولز، اورت اسلون، گلن آندرس
موسیقی: هاینز روئم هلد
مدیر فیلمبرداری: جونیور چارلز لاوتون
87 دقیقه / سیاه و سفید
تگلاینایی که برای فیلم انتخاب شده هم شاید کمک کنه به برداشت تون ازفیلماگه ندیده باشین:
One who keeps his nature keeps his original nature in the end.
I told you... you know nothing about wickedness
Do all rich women play games like this?
The Story of a Reckless Woman!
●
درباره ی اینکه سال 87 چجور سالی بود ننوشتم و قصد هم ندارم بنویسم فقط اینو می خوام بگم که بیشتر شباشو توی خونه با مادر و خواهر برادرم بودم، چند شبشو توی یه هتل بین المللی خوابیدم و چند شبشو زیر چادر توی کوه، چند شب هم توی بیمارستانی توی تهران و البته شب های نسبتا زیادی هم توی اتوبوس.
این فیلم بانویی از شانگهای هم از پارسال مونده بود که دیده بودمش وفرصت نکرده بودم درباره ش بنویسم. می بینین که هنوز 87 رو تحویل ندادم!
●
حتما یادتونه که سال اولی که دولت نهم سر کار اومد در راستای اینکه باید به صورت آزمون و خطا همه چی رو تجربه می کرد و نه تجربیات دولت های پیشین نه تجربیات دولت های دیگه به هیچ دردش نمی خورد ساعت رو نه اول فروردین نه سی و یک شهریور عقب جلو نکرد و این رو در راستای خدمت رسانی به خلق خدا می دونست! البته که نمی شه در برابر واقعیت خیلی مقاومت کرد و مجبور شد بالاخره کوتاه بیاد، حالا حکایت سرمربی شدن علی دایی و اصرار بر موندنش و برکنار کردنش همینه؛ وقتی اون همه کارشکنی کردن که گزینه های کمیته ی انتقالی سرمربی نشن و حتا گزینههای وطنی مناسب تر هم انتخاب نشدن و به قول سیا با همون سازوکاری که احمدی نژاد رییس جمهور شد دایی سرمربی تیم ملی، خب آخرشم باید اینجوری بشه که بترسیو بلرزیم که جام جهانی می ریم یا نه!
مصبتو شکر
No comments:
Post a Comment