مثلا می تونیم بریم پیش همون ف.ا.ح.ش.ه خانم و باسینی رو مجبورش کنیم وقتی ما داریم اون کارو می کنیم نامه هایی که مادرش براش نوشته رو بخونه.
●
آخرین رمانی که پارسال خواندم و الان می خواهم معرفی بکنم یک رمان خیلی عالی بود از نویسنده ای نسبتا مهجور؛ آشفتگی های ترلس جوان نوشته ی روبرت موزیل روایت نوجوانانی است که در یک مدرسه ی شبانه روزی درس می خوانند که به قصد پرورش افرادی تاسیس شده است که قرار است در آینده پست های وزارتی و و صدارتی را به عهده بگیرند؛ در این بین موقعیتی پیش میاید که راه برای سوء استفاده ی سه نفر از دانش آموزان – من جمله ترلس – از یک دانش آموز دیگر فراهم می شود و اتفاقاتی می افتد که نشان از ایده ای خطرناک دارد؛ ایده ی اینکه ما انسان ها خشونتی نامتناهی در وجودمان داریم که کافی است فرصت ظهور و بروز پیدا کند آن وقت است که روی هر چه دیو و دد را سفید می کنیم.
روایت تلخ و بدبینانه و وحشتناکی است و من دوست ندارم بگویم واقع گرایانه؛ بی تعارف از این واقعیت و از خودم و از دیگران می ترسم.
اکیدا توصیه می کنم خواندن این رمان را از دست ندهید:
آشفتگی های ترلس جوان / روبرت موزیل؛ ترجمه ی محمود حدادی.
تهران: نشر بازتاب نگار، 1381
194 صفحه. – 14000 ریال
●
دیشب خواب دیدم با هم توی همون کافه ای بودیم که تابستون می رفتیم، با این تفاوت که دو طبقه بود و ما طبقه ی دوم بودیم، تنمون کف آلود بود و کارای بی تربیتی می کردیم روی تختی که مارهای وحشتناکی داشت مارهای بزرگ و ترسناک.
No comments:
Post a Comment