Monday, July 6, 2009

نامه ای به رییس جمهور میرحسین

میرحسین عزیز

امیدوارم به این باور رسیده باشی که نظام اختراعی سال ۵۷ چقدر در عمل ناساز و متناقض از آب در آمد.حاصل کار بعد از سی سال باز هم یک دیکتاتوری تمام عیار شد بعلاوه اینکه بخش عمده ای از اعتقادات مذهبی که میتوانست دست مایه ی آرامش فردی باشد برای توده بزرگی از مردم، حالا مخدوش شده و زخمی دارد از دست میرود.

اکثر جوانان این مملکت سودای آن دارند که برای چشیدن آزادی دل به دریا بزنند و به بهانه ای روانه فرنگ شوند.

نمیتوانم شما و هم نسلانتان را به خاطر انقلابتان سرزنش کنم.اما قبول کنید که این نان را شما توی سفره ما گذاشتید.فکر میکنم متولدین دهه شصت بدشانس ترین نسل تاریخ ایران باشند.نه آزادی اجتماعی دوره پهلوی را تجربه کردیم نه هیجان انقلاب را.زیر آتش جنگ به دنیا آمدیم تا الانش هم یکریز داریم باتوم میخوریم!

خواهش میکنم درباره ی اول انقلاب طوری حرف نزنید که انگار زیر صدای خمپاره و اف چهارده توی بهشت اخلاص و فداکاری زندگی میکردید و شما را رضایت امامتان کفایت بود.یادم می آید در یکی از سخنرانیهایت قبل از انتخابات گفته بودی" به این قانون اساسی معتقدم چون دیدم چه کسی آن را امضا کرد.”میگذارم به حساب حساب و کتاب سیاسی آن دوره.اما قبول کنید که با این سیستم مراد و مریدی به جایی نرسیدیم.

سیستمی که رهبر کنونی سخت دوست دارد در آن نقش مراد را بازی کند و معلوم است از خاتمی متنفر باشد و تمام قد پشت ا.ن بایستد تنها به این دلیل که خاتمی موقع دریافت حکم ریس جمهوری دستش را نبوسید و ا.ن بوسید.

آن دوره کلکسیونی از اشتباهات بنیادی بود. یکی از اشتباهات بزرگ شما انقلابی های دهه پنجاه همین بود که درست درک نکردید مردم چه میخواهند.مردم برای یک جمهوری با رنگ و بوی اسلام و برای آزادی توی خیابان لت و پار میشدند نه ولایت فقیه.نه نظام مقدس جمهوری اسلامی.میدانی میرحسین عزیز وقتی چیزی توی سیاست مقدس بشود آغاز ویرانی است.ما که خدا را شکر همه چیزمان مقدس شده.نظام مقدس.رهبر مقدس.چیزی که مقدس شد را که نمیشود نقد کرد و آنوقت همین میشود که شده.رهبری به روشنی ظلم میکند و هیچکس جرات لب گشودن ندارد.مگر توی خانه ها و گاهی با اسپری سبز روی دیوارها «رهبر ما قاتله.ولایتش باطله».

ببخش از این همه پراکنده گویی.همه اینها را گغتم تا بگویم از تو ممنونم.از شیخ اصلاحات انتظاری جز مقاومت نداشتم ولی از تو تا این اندازه مقاومت را تصور نمیکردم.و حالا که میخواهی حزب تشکیل بدهی و این راه را ادامه بدهی باید بدانی که تا تغییر قانون اساسی با تو هستیم. خیلی از این کسانی که حالا قدرت را در دست دارند باید صندلی هایشان را ترک کنند و توی سلول بخوابند و عده ای از کسانی که الان توی سلولها خوابیده اند باید بروند سر صندلی ها.البته جنگ سختیست.آنها قدرت دارند و تو نداری و تو مردم را داری و آنها ندارند.

یک بار به ما دانشجویان که دورت را گرفته بودیم گفتی آزادی به این راحتی ها به دست نمیآید.باید خردمندانه در جهتش حرکت کرد.ما که نشان داده ایم که آماده ایم.بسم الله!

No comments: