صبح، لینک این خبر را خوانده بودی که استان البرز به مرکزیت کرج تشکیل می شود و مثل روزهایی که یک بیت شعر یا یک تکه از ترانه ای درپیت حتا، الکی الکی تا شب روی زبانت می چرخد و به خودت می گویی اَه، این از کجا افتاد روی زبانم و عاصی می شوی از دست خودت، عاصی شده بودی از دست خودت بس که به این واژه ی البرز فکر کرده بودی و توی دهانت چرخانده بودی ش و هی مزه مزه ش می کردی و خنده ت گرفته بود از این فکر که اسم اولیه کوه، برز بوده و بعد از حمله ی اعراب به ایران شده البرز و همزمان با این فکرها وبگردی می کرده ای توی لینک های بلاگستان و یاد دویست و شش ِ پرتقالی افتاده بودی و قولی فراموش شده بابت نوشتن نقدی مفصل بر اسم از بس که شد به پشت افتاد و دست به گوشی شده ای از دوست ات و همشهری ش بپرسی چرا چند وقتی ست نمی نویسد و اصلا می شناسیش و بعد یکهو بشنوی مگه تو خبر نداری؟ ساجده توی صعود به البرز البرز البرز کشته شد با سه تا دیگه، سه تا دیگه، تا دیگه، آ دیگه، ییگه، از بچه های کوهنوردی بندر، های کوهنوردی بندر، کوهنوردی بندر، نوردی بندر، بندر. یه ماه میشه، آه میشه، میشه، واقعا خبر نداشتی؟ بر نداشتی؟ داشتی؟ آشتی؟ و تو فک کردی پس این بود که از صبح هی با البرز ور می روی و می بینی چیزی آن ته افتاده بی جان و نقدی که ننوشتی بر کتاب تا ابد روی دلت می ماند تا ابد ابد بد بد بد بد .
Monday, July 13, 2009
به خاطره ی از دل نرفته ی ساجده ی از دست رفته ی کشمیری
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment