Thursday, July 9, 2009

آدم ماخولیا بگیرد دچار آدم ماخولیایی نشود.

آدمی که می میرد، برای همیشه می میرد اینقدر بدیهی ست که نیازی به توضیح بیشتر از این ندارد.

(من هنوز نمرده ام)

آدمی که عزیزی را از دست می دهد – ازدست دادن در اینجا به معنای مردن - دچار حس "ماتم" می شود حسی مبتنی بر انزجار از جهان اطراف، فروکاهش و فروپاشی میل لذت و . . . .

(بعضی وقت ها فکر می کنم اگر مرده بودم بعضی ها ناراحت شده بودند و تا حالا عادت کرده بودند به نبودنم البته، اما همان ها حالا که زنده ام تا سر حد مرگ دارم شکنجه می شوم از دست شان)

آدمی که عزیزش را از دست می دهد بی آنکه مرده باشد دچار ماتم نمی شود دچار ماخولیا می شود – کسی که معشوق سالیان اش با دیگری ازدواج می کند مثلا – ماخولیا شباهت های زیادی به ماتم دارد و تفاوت هایی هم البته، که مقایسه ی این دو را فروید خیلی سال پیش تر از من انجام داده و فرهادپور ترجمه کرده که پیداشدنی است مقاله اش

اما ضلع چهارم و نامکشوف و نپرداخته شده ی این چهار ضلعی منم که هنوز نمرده ام که هنوز معشوقی ندارم مرده باشد و هنوز معشوقی از دست رفته نیز ندارم اما دچار کسی هستم آبروی عشق را برده و ماخولیایی

فروید درباره ی من چیزی نگفت و مرد! نگفت چه بلایی سر آنهایی میاید که دچار آدم های ماخولیایی می شوند.

فیلمی هم که می خواهم معرفی کنم بهتان بی ارتباط به این موضوع نیست

درخشش اثر برجسته ی کارگردان معروف و بزرگ، استنلی کوبریک را با تاخیری طولانی دیدم. افسوس خوردم از اینکه در مطالبی که درباره ی این فیلم خوانده بودم و دوباره رجوع کردم به آنها و سرچ هم کردم برای مطالب بیشتر تنها و تنها به این اشاره شده بود که فیلمی عالی در ژانر وحشت؛

کسی نگفته بود روانشناسی شخصیت ها چقدر دقیق بود و حتا ندیدم جایی به این اشاره شود که توی فیلم بارها و بارها و بارها تصویر جک نیکلسن را همزمان در آینه هم می بینیم و در یک سکانس مهم که به نظر شروع انشقاق شخصیتی او باشد تنها تصویرش در آینه را می بینیم که از خواب بیدار می شود، زبانش را نگاه می کند، صبحانه می خورد و . . . این را بگذارید کنار تونی، آدمی که داخل شکم دنی زندگی می کند و با او حرف می زند؛ زن داستان تنها استثناست چرا که او مثل زن داستان کوری قرار است نجات دهنده باشد.

ارینها گذشته، ندیدم کسی به ارجاع فیلم به کلان روایت اسطوره ای خلقت آدم اشاره کند، جک نیکلسن به راحتی و به وضوح اشاره ای است به انسان تنها بر کره خاک که دچار ماخولیا می شود – سکانس کوبیدن توپ تنیس به دیوار هتل رابه یاد بیاوریم - و حاصل و دلیل و علت غایی اش همین وضعیت امروز که دچارش هستیم در دنیا

حتا ندیدم کسی به نشانه ی آشکار ِ اسم آمریکا روی لباس دنی اشاره کند و دنی را آمریکای متوهمی بداند که همزمان که خطر تهدیدش می کند خطر زا و خطرآفرین هم هست.

فیلم بزرگی بود، فیلمی کامل، استادانه، پر معنا، تاویل پذیر و شگفت

The Shining

محصول 1980 انگلستان، امریکا (Hawk Films)

کارگردان : استنلی کوبریک

فیلمنامه: استنلی کوبریک بر اساس داستانی از استفان کینگ

از هرچه که بگذریم امروز 18 تیر است، یکی از لکه های ننگ جمهوری اسلامی، روزی که اتفاقی افتاد که همه می دانیم و بعدتر جای شاکی و متهم عوض شد، سند این آبروریزی رای دادگاهی که تنها ریش تراشی دزدیده شده را کشف کرد و چنان دادگاهی تنها از چنین حکومتی پذیرفته است.

این روز را به همه مان تبریک و تسلیت می گویم.

No comments: