Sunday, July 12, 2009

در ادامه نامه به رئيس جمهور میرحسین،پاسخ به یک کامنت

جناب فرهاد گرامی در پاسخ به پست قبلی این جانب با عنوان نامه ای به رئیس جمهور موسوی کامنتی گذاشته اند که میتواند فتح باب دیالوگ سودمندی باشد.بلکه در دل این دیالوگ بیاموزیم و فکر کنیم بیشتر بیاندیشیم که بیش از هر زمانی به اندیشیدن و دانایی نیاز داریم.ابتدا متن نظر ایشان را مطالعه بفرمایید:

نامه ای به روسپیگری! روسپیگری عزیز ما امید داشتیم که موج سبز آزادی میرحسین شما را به این باور رسانده باشد که انقلاب 57 آن نبوده که به جوانان ما نمایانده اند. ما امید داشتیم جوانانمان این تفکیک را دیگر قائل شده باشند بین اصل یک پدیده و نتایج انحراف آن از اصول اولیه. ما امید داشتیم دیکتاتوری آشکار شاه ملعون در این دیکتاتوری پنهان امروز گم نشده باشد و جوانان دیگر باور کرده باشند که او شاه بود و دورانش نه دوران آزادی اجتماعی که دوران انحصار آزادی در معانی خودخواسته شان بود. آزادی اجتماعی آزادی همگان است. اگر آن روز حجاب را مسخره می کردند امروز به زور روسری خواهرانمان را جلو می کشند. این ها دو روی یک سکه اند دوست من.تقدس تفاوت دارد با هاله ی قدسی. عشق ورزیدن آگاهانه تفاوت دارد با مریدبازی ریاکارانه. امام خمینی کسی بود که خود در حرف و عمل آزادمنشی به تمام معنا بود. همو بود که زیر بار اصرار نزدیک ترین های انقلاب در آن روز نرفت که از او می خواستند یک جمله بگوید "شریعتی از ما نیست" . امید داشتیم با آمدن میرحسین دست کم دیگر بدون شناخت این مرد بیدار یا با توسل به شناختی که شاهنشاه پرستان امروز و در مقابلشان متحجرین چماق به دست احمدی نژادی از او ارائه داده اند درباره اش قضاوت نکنید. امید داشتیم به جای تحلیل های کلی دوستداران میرحسین اگر او را باور دارند رجوعی کنند به خود کتاب ها و گفته های این بزرگمرد و تصور نکنند او همانی است که این مصادره چیان نمایانده اند.امید داشتیم و هنوز هم داریم که قیام سبز این مردم سبز آغازی باشد برای پایان گرفتن تهمت و دروغ و قضاوت نادرست. بیایید بار دیگر حال و دیروزمان را ببینیم و این بار به یاری یار و محبوب خمینی میرحسین موسوی تاریخ را دیگر بار بخوانیم.بیایید میرحسین موسوی را آنچنان که هست دوست داشته باشیم نه آنچنان که خود می خواهیم و می پسندیم.بیایید رهرو راه خود او باشیم و برای رسیدن به مطالبات ساختارشکنانه مان او را ابزار قرار ندهیم.اگر دوستش داریم.

دوست عزیز،وقتی میگویید انقلاب ۵۷ آن نبوده که به جوانان ما نمایانده اند تقریبا نمیفهمم درباره چه حرف میزنید.اتفاقا تصویر انقلاب با دید حکومت تصویری است روتوش شده که دست های خون آلود هیچکس توی کادر نیست.ضمن اینکه من و امثال من تاریخ را به روایت حکومت نخوانده ایم که به بازنمودش ایمان داشته باشیم.

میگویی بین اصل یک پدیده و نتایج انحراف از اصول اولیه تفکیک قايل شویم؟به روی چشم.اما از کی باید شروع کنیم؟از کودتای ۲۲ خرداد؟از انتخابات دور نهم؟از مجلس هفتم؟تعطیلی مطبوعات؟از قتل های زنجیره ای؟تغییر قانون اساسی؟عزل منتظری؟قتل عام زندانیان۶۷؟قائله آیت الله شریعتمداری؟رد صلاحیت بازرگان در انتخابات ریاست جمهوری ۶۴؟طولانی کردن جنگ؟قضیه بنی صدر؟یا بسیاری نقاط دیگر در این سی سال که هر کدام را بگیرید میتوانند منشا انحرافات قلمداد شوند؟ولی من فکر میکنم انحرافی در کار نبود و اتفاقا در این سی سال جز معدود لحظاتی شاید در دوره اصلاحات بر صراط مستقیم جریان فکریی حرکت کرده ایم که به کودتای ۲۲خرداد ختم شد.از چنان قانون اساسی جز این نباید انتظار داشت.

تعجب میکنم از عده ای که میگویند جمهوریت نظام به خطر افتاده در این جریانات.من در قانون اساسی تغییر یافته سال ۶۸ جمهوریتی نمیبینم.هر چه هست ولایت مطلقه است و بس.

اما کسی منکر دیکتاتوری در زمان پهلوی هم نیست.بله ولی تا آنجا که من خوانده ام و شنیده ام از هر نظر دیکتاتوری پهلوی قابل تحمل تر از دیکتاتوری اسلامی است.ما این مدل دیکتاتوری را در اطرافمان داریم.مثلا در امارات وکویت و مصر و حتا سعودی.که خطوط قرمزشان کاملا مشخص است.چندان هم وارد حیطه فردی نمیشوند.شاید پهلوی ها اگر بیخودی سعی نمیکردند که مردم را به زور متجدد کنند کارشان به آنجا نمیکشید.به هر حال یک وجه غیرقابل تحمل حکومت اسلامی همین توتالیتاریسم وحشتناک است که امکان هر گونه آزادی اجتماعی را سلب میکند.خدا را شکر دین برای تمام جنبه های زندگی برنامه دارد!!

درباره آیت الله خمینی هم باید بگویم اتفاقا من ریشه بسیاری از معضلات امروز را عملکرد خود ایشان میدانم.ایشان برای حفظ اسلام به تفسیر خودشان لگدهای بسیاری به آزادی و جمهوریت زدند.هر چند کاریزمای ایشان در بعضی موارد مفید بود مثلا در جلوگیری از از بین رفتن تمامیت ارضی ایران اما در بسیاری از موارد هم بسیاری از حق کشی ها را ماستمالی کرد.اتفاقا خمینی شخصیت های بزرگی را زمین گیر کرد.از جمله بازگان.او تمام سعیش را کرد که مصدق را بی اعتبار کند و ملی شدن صنعت نفت را به نام روحانیون سند بزند.آن زمان که قرار بود مجازاتهای اسلامی تصویب بشود نهضت آزادی فراخوان داد به مردم که تجمع کنند و اعتراض کنند به این قوانین که دست قطع میکند و چشم کور میکندو ... خمینی چنان الم شنگه ای به پا کرد و فریاد واسلامایی سر داد که نهضت آزادی هنوز هم کمر راست نکرده.درباره شریعتی هم البته حق با شماست.البته به نظر من شاید شعر شریعتی درباره خمینی بی تاثیر نبوده!

بنده در پست قبل هم گفتم رییس جمهور میرحسین و نه رهبر میرحسین.او رهبر یک جریان مردمی نیست.او یک سیاست مدار است که اتفاقا من به همین دلیل هم قبولش دارم.چون ما در این شرایط به یک سیاست مدار خوب و کارکشته که خواست مردم را درک کند و جهت بدهد نیاز داریم.بنده البته عاشق چشم و ابروی کسی هم نیستم.حالا که توده ها از پایین فشار میآورند آقایان هم باید با چانه زنی امتیاز بگیرند.میشود در چارچوب نظام هم حرکت کرد.نیازی به ساختارشکنی به قول شما هم نیست.این را میپذیرم چون ناهمسانگردی فرهنگی امکان تغییرات کلی را به تعویق میاندازد که البته بحث جدایی است و بماند برای بعد.در پایان هم اوصیکم و نفسی به عقلانیت!خودم و همه را به عقلانیت و دوری از احساسات گرایی دعوت میکنم.موسوی را دوست داریم .بله. ولی به دلایل متنی و نه فرامتنی.او را میپذیرم تا زمان که حرف ما را بزند.نه اینکه او را بپذیریم و حرف او را بزنیم چون دوستش داریم!ما دموکراسی میخواهیم و این دموکراسی است.

No comments: