Friday, July 31, 2009

سینما شدن

تجربه ی نشستن پای مانیتور، پرده ی سینما یا گاهی دیواری که تصویر را انداخته ای روی آن تجربه ی منحصر به فردی هم هست و هم نیست؛

خودم شخصا در فیلم هایی که می بینم می پیچم؛

یعنی وقتی نشسته باشی پای آن صفحه، مثل وقتی نیست که مثلا نشسته ای روبروی مهمانی مثلا که باید آداب دانی کنی و نه فقظ مهمانی غریبه که هر کسی دیگر - مگر یک تن - اتفاقا برعکس با لباس زیر مثلا نشستن پای آن صفحه تناسب بیشتری با فضا دارد تا اینکه بخواهی رسمی باشی؛ حتا وقتی توی سینما فرو می روی در آن تاریکی که به قول بابک احمدی تاریکی رحم را بازسازی می کند در واقع فرو می روی در چیزی که قابل قسمت کردن نیست – مگر با یک تن – .

اصلا شباهت عجیبی است بین آن تاریکی سینما با تاریکی ای دیگر و بین آن پیچ و تاب خوردن ها و آن اشک هایی که گاهی ناخواسته سرازیر می شود و خیلی چیزهای دیگر که فکر می کنم به خاطر آن تجربه ی عمیق باید باشد احتمالا و درگیر شدن بخش های مشترکی از مغز در هر دو حالت و از همه مهم تر حس ارضا شدن وقتی سیر گریسته باشی مثلا با اثری یا خندیده باشی حتا یا متاثر شده باشی یا به فکر فرو رفته باشی یا . . . . در تمام ای نموارد بخشی از روان آدم ارضا می شود که در جوار بخش دیگری است که اگر ارضا شود – مگر با آن یک تن – خیانت نامش می نهیم.

شخصا نهایتا می توانم در باره ی فیلم هایی که دوست دارم بنویسم و حرف یزنم اما اصلا دوست ندارم تجربه ی دیدن این فیلم ها را در آن تاریکی دلپذیر با هر کسی قسمت کنم – مگر یک تن –

بگذریم

الآن که ساعت هایی گذشته است و لباس های رسمی م را پوشیده ام و فندکم پر از گاز، صورتم اصلاح شده و کفش هایم واکس خورده است می توانم با خودم راحت تر کنار بیایم سر موضوعی که هیچ رقمی تن به گفته شدن نمی دهد و ترجیح می دهد بماند در همان لایه های زیرین و سوال برانگیز و منتظر

حیفم می آید در این پست که از تجربه ی سینما شدن نوشتم در باره ی فیلمی بنویسم که دوست ندارم اما این حیف آمدگی هم بخشی از زندگی ست.

فیلمنامه های چارلی کافمن واقعا خواندن دارند نمی دانم ترجمه شده اند یا نه ولی مثلا اگر کسی فیلمنامه ی درخشش ابدی یک ذهن زیبا، جان مالکوویچ بودن یا اقتباس را بخواند مطمئنا به اندازه ی ارضا کنننده ای لذت خواهد برد از آنها حالا همین فیلمنامه ها وقتی تن به ساخته شدن می دهند حاصل کار شاید ارزش سینمایی داشته باشد اما ارزش هنری آن کمتر از اصل فیلمنامه است در واقع آمیزش فیلمنامه های کافمن با سایر عوامل که منجر به تولد فیلم می شود در سه موردی که من دیده ام به ضرر فیلمنامه تمام شده است و در مورد فیلم آخری که دیده ام – اقتباس – این زیان به شکل جبران ناپذیری صدمه های مهیبی به فیلمنامه زده است. شخصیت های متفرعن، احمق و بی شعوری که انتخاب شده اند با بازی های احمقانه شان حال آدم را به هم می زنند.

فیلم چرتی بود با فیلمنامه ای درخشان فیلم اقتباس (Adaptation)

No comments: