Saturday, July 4, 2009

آدمیم آدم

نمی خوام فک کنم که گیر افتادیم نمی خوام به دروغ به خودم بقیولونم که گیر نیفتادیم؛ فقط پیش اومده، همین؛

الان نمی دونم چجوری درباره ی زن در ریگ روان بنویسم که فک نکنی این بهونه ایه برای این که بگم گیر افتادیم یا نیفتادیم

نه

واقعا می خوام درباره ی زن در ریگ روان بنویسم در باره ی موقعیت حشره گون آدمی که نمی خواد حشره گون زندگی کنه در مجاورت آدمایی که حشره گون زندگی می کنن و جالب این که خود این آدم – نیکی جومپی (چه اسم آشنایی نه؟) – حشره شناسه و این البته ممکنه به تعبیری، کدی آشکار از طرف نویسنده باشه برای مخاطبایی که بی چراغ راه رو گم می کنن ولی من البته اینجوری نمی بینم قضیه رو و فکر می کنم این اقتضای ِ و بهترین اقتضای موقعیت این آدم توی این رمانه؛

می دونی یه آزمایش معروفی هست که میگن قورباغه رو که بذاری توی یه ظرف آب بیست درجه مثلا که با بدنش سازگاره خب قورباغه کلی هم ازت تشکر می کنه، دمای آب رو یه درجه ببری بالاتر قورباغه می فهمه اما می تونه تحمل کنه و ضمنا توی رودروایسی تشکری که ازت کرده هم هست اینه که با وجودی که می تونه بپره بیرون نمی پره ولی؛ یه درجه دیگه آب رو گرم کنی قصه همین قصه س، همین جور یه درجه یه درجه یه درجه که این کار رو بکنی قورباغه زنده زنده آب پز می شه و نمی پره، ربطش به حکایت ما اینه که آخرش آبپز می شیم با این فرق که قورباغه می تونه و نمی پره ما نمی تونیم ما گیر افتادیم توی این گودال لعنتی

آب دستته بذار زمین این رمان رو بخون:

زن در ریگ روان/ نوشته ی کوبو آبه؛ ترجمه ی مهدی غبرایی. – تهران: نشر نیلوفر، چاپ اول 1382، چاپ دوم 1385

236 صفحه؛ 2700 تومان

عنوان اصلی Suna no onna (The woman in the dunes)

+ مطلب سیا مرتبط با این کتاب

No comments: