الف:تیمارستان , باغ وحش یا چیزی در همین مایه!
یکی از دوستانم نیمه شب در یک جاده ی پرت در حال رانندگی است که پیرمردی خونین و مالین کنار جاده میبیند در حالی که دخترش سرش را روی دامن گرفته و گریه میکند.دوستم با سرعت آنها را به نزدیکترین بیمارستان آن حوالی میرساند.از قضا پیرمرد میمیرد.وقتی خانواده اش میآیند به دختر میفهمانند که شهادت بدهد که این آقا با پدر من تصادف کرده چون یارو که زده و در رفته و اگر این کار را نکنند نمیتوانند از کسی دیه بگیرند.دیه ی کامل قتل نفس را از دوستم گرفتند.
ب:کی خسته اس,دشمن؟
به عادت هر روز اخبار را میخوانم.تعداد دیگری دانشجو بازداشت شده اند.یک فعال سیاسی در بلوچستان به مرگ محکوم شده.ایران در میان کشورهای جهان از نظر آزادی بیان و مطبوعات از آخر سوم چهارم است.پروین اردلان چند روز بعد از دریافت جایزه ی اولاف پالمر به دادگاه احضار شده.یعقوب یادعلی نویسنده به نه ماه زندان محکوم شده.نگرانی ها ازگسترش توزیع مواد مخدر در مدارس و...
چند وقتی است به این فکر افتاده ام که اخبار را از صدا و سیما پیگیری کنم.دست کم درآن صورت کشورم ,کشور مستقل و مقتدری است خودکفا.مدام هم دارد از لحاظ علمی پیشرفت میکند.موشک به فضا میفرستد و انرژی هسته ای تولید میکند.حق مسلم ماست.هر چند کشورهای کلفت جهان سنگ پیش پایمان میاندازند ولی هر بار شکست میخورند و بور میشوند.مردمی خواهیم داشت آگاه و فهیم و همیشه در صحنه که هر مقام کشوری و لشکری که به شهرشان میآیند میلیونی از او استقبال میکنند و خودشان را روی ماشینش پرت میکنند.در جواب رییس جمهور کاربلدمان هر بار که میپرسد کی خسته اس؟بی معطلی فریاد میزنند:دشمن!
کاش میتوانستم کمی احمق باشم.ولی...
کاش میتوانستم در جواب سوال احمقانه ی رییس جمهور که بلاهت خاص خودش فکر میکند فرمانده ی سپاهی است و مردم سربازانش و هوار میکشد:کی خسته اس بگویم که من.من.خسته ام از این همه شکنجه و توهین و زندان.از دورویی که زیر پوست مردم این کشور تزریق شده.از پستی این مردم که فقط تا نوک دماقشان را میبینند.از لاقیدی و بی مسئولیتی .از اینکه مفاهیمی مثل وجدان اجتماعی در حال نابودی است.از اینکه انسانیت در حال رنگ باختن است وانسان های این جامعه نه فقط برای دیگران که برای خودشان هم شان و کرامت انسانی قائل نیستند.خسته ام.خیلی خسته.
No comments:
Post a Comment