Wednesday, April 16, 2008

نوابغ را نوابغ می شناسند!

الف :

لحظه های مهمی در تاریخ بشریت هست که عمدتا ً نوابغ آنها را رقم زده اند. مثلا ً در تاریخ علم، فکر کنید به آن لحظه ای که نیوتن فریاد کشید یافتم یافتم و جاذبه را کشف کرد؛ بعد فکر کنید به لحظه ای که انیشتین به قوانین خدشه ناپذیر نیوتن شک کرد و بعد تر فیزیک جدیدی نازل شد.

یا مثلا ً فکر کنید به آن لحظه ای که آن شیمیدانی که اسمش یادم رفته در خواب ماری را دید که دم خود را به دهان گرفت و بیدار که شد ساختار حلقوی بنزن را پیشنهاد کرد.

به لحظه ای بیندیشیم که دریدا گفت اگر قرار باشد معنای هر دالی را از دال همسایه اش درک کنیم درک ِ معنا تا ابد به تعویق خواهد افتاد و نکته ای که اینقدر به ظاهر بدیهی می رسد به فکر دوسوسور و هیچکدام از شاگردان اش نرسیده بود؛

من نمی دانم پیامبر اسلام چجوری محراب مسجدالنبی را اینقدر دقیق بنا کرد ولی همین که با گذاشتن ِ قانونی به اسم حج توانست سرزمین بی آب و علفی را به یک قطب توریستی تبدیل کند هوش بالاش را نشان می دهد.

مثال های زیادی ازین دست می توان یافت که لحظه های نبوغ آمیز تاریخ را نشان میدهند.

فیلم – نوشت 1 :

نان و کوچه، احتمالا ً اولین کار عباس کیارستمی ست. یک کار کوتاه، خلاقانه و شدیدا ً حس آلود.

فیلم در همان دقیقه ی آغازین حس سرخوشی را به مخاطب تزریق می کند (حتا موسیقی هم می شنویم یک موسیقی ِ سرخوشانه) موسیقی قطع می شود به صدای پارس سگ و کودکی که به عقب فرار می کند؛ حس ترس می دود زیر پوست آدم؛ ازین به بعد انتظار را داریم؛ انتظاری فرساینده. کودک خمیازه می کشد و این حس ما را تشدید می کند. پیرمردی از دور می آید و حس امید را در دل کودک و البته دل مخاطب بیدار می کند، شاید بتوان همراه ِ این پیرمرد از کوچه رد شد. پیرمرد اما نرسیده به جایی که سگ منتظر است _ انقدر با کودک همذات پنداری کرده ایم تا حالا که ایمان داشته باشیم سگ منتظر ماست – مسیرش عوض می شود؛ نا امیدی بر ما چیره می شود. انتظار، هیچ دردی را دوا نمی کند؛ باید به خودمان متکی باشیم. رد می شویم هرچه باداباد

درست لحظه ای که از کنار سگ رد می شویم و سگ پارس کنان خیز بر می دارد تکه ای نان پرت می کنیم جلوی او. سگ مطیع می شود. ما قهرمان دنیای خودمانیم و با غرور و افتخار کوچه را به سمت ِ خانه مان راه می رویم. موسیقی بر می گردد. حس موفقیت و پیروزی در ما تشدید می شود. کودک به خانه که داخل می شود سگ جای جدیدی پیدا کرده، جلوی خانه ی کودک؛ سگ لم می دهد و منتظر کودک ِ بعدی می ماند تا این داستان هرگز تمام نشود. کودک ِ بعدی از راه می رسد و فیلم تمام می شود.

همه ی این ها که گفتم در کمتر از ده دقیقه اتفاق می افتد. فکرش را که می کنم تجربه کردن ِ سرخوشی، ترس، انتظار، امید، نا امیدی، دل به دریا زدن، موفقیت و غرور و از همه مهم تر حسی که بعد از پایان ِ فیلم به آدم دست می دهد ( ممکن است ساعت ها بعد یا حتا روز ها بعد از دیدن ِ فیلم و در حین ِ مثلا ً سیگار کشیدن این اتفاق بیفتد) همه و همه در کمتر از ده دقیقه اتفاقی ست که اگز نگوییم نابغه فقط از یک هنرمند ِبه شدت خلاق بر می اید.

نان و کوچه / عباس کیارستمی / 10 دقیقه / تهیه شده در مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان / سال 1349

داشتم می گفتم؛ مثال های زیادی می توان آورد از کسانی که به شدت نابغه اند. مخصوصا ً در حیطه ی علم می توان به دانشمندانی اشاره کرد که بر روند تکاملی پیشرفت ِ علم تاثیرگذار بوده اند.

فیلم نوشت 2 :

دو سال بعد، یعنی سال 1351، کیار ستمی زنگ تفریح را می سازد. باز هم فضا، فضای کودکانه است – بعد ها می فهمیم در این فضا چقدر مسلط کار می کند و مشق ِ شب گوشه ای از هنرمندی استاد را نشان می دهد – اما مشخصا ً با کار فبلی ش متفاوت است؛ رگه ی داستانی کمرنگ شده – پسر بچه ای زنگ ِ تفریح، شیشه ی مدرسه را با توپ شکسته، تنبیه می شود، در مسیر برگشت به خانه می بینیم این پسربچه چقدر شیرین و شیطان است؛ همین - و در عوض فرم، تقویت شده- نوشته ای که بر سیاهی ِ تخته سیاه وار به زبانی رسمی و کودکانه نقش می بندد از همان دست متن هایی ست که املا می کردیم و الآن که بزرگ تر شده ایم شک داریم به آن ادبیات و به آن متن ها - ؛ نشانه ها پررنگ تر شده اند – سیم خاردار، رودخانه در کنار اتوبان و پسربچه که در مسیر ِ مخالف ی حرکت ِ ماشین ها حرکت می کند - و فلسفه ی اجتماعی ای که پشت ِ فیلم هست خود را به رخ می کشد. – اون روسی ای که نظام آموزش رو اساسا ً برده بود زیر سوال چی بود اسمش؟ - .

و البته چیزی که دوست دارم بدانم این است که کیارستمی چه کلکی سوار کرده تا اون حس اضطراب، اول فیلم، بدود توی صورت ِ دارا.

زنگ تفریح / عباس کیارستمی / تهیه شده در مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان / 1351 / 13 دقیقه

در حیطه ی فلسفه، تقریبا ً هر کس که اسم اش مانده در حد خودش نابغه بوده، هر چند به نظر می رسد بسیاری نوابغ، هم عصر بوده اند و این خود جای تامل است. از یونان باستان تا پست مدرن های اخیر.

فیلم – نوشت 3 :

دو راه حل برای یک مساله؛ فیلمی که باز هم در فضای کودکانه و مدرسه ای می گذرد. این بار اما به نظر می رسد کیارستمی دارد الگوی آموزشی ای ارائه می کند در فرم ِ یکی از درس های متاب اول دبستان اگرچه در قالب فیلمی کوتاه؛ و این نشان می دهد که استاد چقدر دغدغه ی سیستم آموزشی را دارد. – به نظرم این دغدغه هرگز استاد را رها نکرده است دست ِ کم تا ده می توان ردش را دید. –

دو راه حل برای یک مساله / عباس کیارستمی / 1354 / چهار دقیقه

نوابغ ِ عالم ِ هنر اما چیز دیگری اند. لذت و رنج را به گونه ای ترکیب می کنند و ارائه می کنند که آدم باید داد بزند ژویی سانس ژویی سانس. معنا را به مناسب ترین فرم ممکن ارائه می کنند. معنایی که ممکن است حتا در خود تعهد یا پیام هم داشته باشد – من نه با پیام مخالفم نه با تعهد ؛ این هم می تواند موضوع چند پست بحث برانگیز باشد نه ؟ -

فیلم-نوشت 4 :

اما از بین کارهای کوتاهی که از کیارستمی دیده ام همسرایان چیز دیگری ست. همسرایان چیزی ست که به نظرم باید به سازنده اش فقط گفت نابغه.

فیلمی ست که عجیب دوست اش دارم و چقدر اتفاقی دیدم اش –خدا را شکر - . فقط می توانم بگویم لحظه های زیادی در این فیلم هست که آنها را لحظه های مهمی در تاریخ هنر می دانم. همین.

درباره ی کارهایی که خیلی دوست شان دارم سختم است حرف بزنم – مگر هر چقدر زور زدم توانستم درباره ی شیاطین بنویسم ؟ -. این است که فقط معرفی ش می کنم:

همسرایان / عباس کیارستمی / 1361 / 16 دقیقه

پی نوشت :

به نظرم استاد خود را در گزارش به عنوان کسی که می تواند فیلم بلند هم بسازد اثبات می کند؛

در خانه ی دوست کجاست ژانر جدیدی را به سینمای جهان معرفی می کند؛

در مشق شب دغدغه ی یشین اش را نشان می دهد و هنرمندی خود را به در سطح اعلایی نشان می دهد؛

در کلوزآپ – تنها فیلمی از استاد که ابراهیم گلستان دوست اش دارد – داستانی واقغی را از لایه ی روانشناسانه می پردازد؛

زندگی و دیگر هیچ ادامه ای ست بر خانه ی دوست کجاست و البته ادامه ای بسیار دوست داشتنی؛

زیر درختان زیتون سه گانه ی استاد راتکمیل می کند و انصافا ً این سه گانه، از هنرمندانه ترین سه گانه هایی ست که تاریخ هنر به خود دیده؛

طعم گیلاس آبروی سینمای ایران بود و ایجاد مسیری جدید در سیاست جشنواره ها؛

باد ما را خواهد برد بهترین فیلم کیارستمی ست.

ای. بی. سی افریقا نشان داد که استاد مستند سازی را هم خیلی خوب بلد است.

ده، اتفاق سینمای جهان بود و دریچه ای نبوغ آمیز بر عالم سینما

پنج؛ چی بگم درباره ی شاهکاری که فقط باید دید

راه ها، هنر استاد را در عکاسی و تلفیق آن با سینما نشان می دهد.

نامه ها، باز هم خلاقیت و باز هم خلاقیت

یادم نیس دیگه از استاد چی دیدم امیدوارم اپرایی که قراره چند وقت دیگه اجرا کنه مثل فیلماش عالیباشه و شاهکار.

ب:

لی لی منو به یه بازی دعوت کرده که من با تاخیر زیاد توش شرکت می کنم

قراره آرزوهای محالمو بگم (من اینجوری برداشت کردم اگه بد برداشت کردم بهم بگو لی لی)

مهم ترینش اینه که وزنم 10 کیلو ازینی که هستم بیشتر بود.

دومیش اینه که این فصل یوونتوس و بارسلون و استقلال قهرمان شن.

سومی ش اینه که اینقدر عمر می کردم که همه ی کتابای خوب ادبیات جهان و همه ی فیلمای خوب سینمای جهان رو می دیدم.

چهارمیشو نمی تونم بگم

پنجمیشم همینطور

شیشمیش اینه که فردا کیارستمی بهم زنگ بزنه

چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه.

No comments: