Monday, April 28, 2008

کی شود این روان من ساکن

الف : خیره شدن درآفتاب

نباید به آفتاب خبره شد، بهتر آن است که – و البته بدیهی هم هست که – از گرما و نورش استفاده کرد. به همین خاطر است که نمی خواهم درباره ی El Sur (جنوب) حرف بزنم می خواهم فقط کمی در اطراف آن بچرخم؛

El Sur را اگر نمی دانستم مال ویکتور اریس است و می دیدم شاید فکر می کردم مال برسون است، به دو دلیل اصلی، یکی پنهان کاری یکی دست ها؛

برسون معتقد بود تا می توان باید موجز گفت و موجز ساخت، می گفت تا جایی که می توان باید زمان تدوین از صحنه های فیلم کاست، می گفت معانی را باید در لایه های زیرین پنهان کرد و ویکتور اریس در El Sur به نظرم این حرف را به منتها درجه ی نبوغ اجرا کرده است؛ ما فقط صحنه هایی را می بینیم که همه چیز را به ما نمی گوید؛ ما حتا هیچ صحنه ای از جنوب نمی بینیم؛ تمام اتفاقات در شمال می افتد؛ نمی دانیم پدر چه مرگش شده است – فقط حدس می زنیم – نمی دانیم در جنوب چه گذشته و خیلی چیزهای دیگر را نمی دانیم و هیچ وقت هم نمی فهمیم؛ فقط می دانیم مهم است و تاثیر خودش را گذاشته و می گذارد؛ درست مثل نا خودآگاه آدمی ست که می دانیم دارد کار خودش را می کند؛ El Sur سینمای ناخوداگاه است، سینمای لایه های زیرین، سینمای گذشته ای که هرگز به آن فلاش بک نمی زنیم ( منظورم این نیست در فیلم فلاش بک نمی بینیم منظورم فلاش بک هایی ست که نمی بینیم ) و در هر صورت El Sur فیلمی ست که حتما ً باید دید اگرچه صحبت کردن درباره اش درست مثل خیره شدن در آفتاب است.

یادم رفت درباره ی دست ها بنویسم؛ به نظرتان لازم است یک بند هم دست-نوشت اضافه کنم به این پست؟

El Sur (جنوب)

کارگردان: ویکتور اریس

محصول 1983 اسپانیا (البته با وجودی که فیلم سال 1983 ساختش تموم شده اما اولین بار سال 1989 در فنلاند اکران شد، کسی می دونه چرا)

95 دقیقه

با بازی:

Omero Antonutti در نقش آگوستین

Sonsoles Aranguren در نقش هشت سالگی استریا

Iciar Bollain در نقش پانزده سالگی استریا

Lola Cardona در نقش خولیا، زن ِ آگوستین

ب: تولدت مبارک تئودوروس

دیروز تولد تئو آنجلوپولوس بود، کسی که به زودی مفصل درباره اش خواهم نوشت.

پ: جشن-نوشت

امروز چهلمین روز بهاره؛ بعضیا می گن نیاکانمون این روز رو جشن می گرفتن؛ راست و دروغش بمونه برای خودشون؛ جشن گرفتن همیشه کار خوبیه

ت:داد-نوشت

قضیه ای که توی پست قبلی اشاره کردم هنوز داره اذیتم می کنه؛ توی این خراب شده انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشه، بابا پریروز چهار نفرمونو کشتن هشتاد نود نفرمونو زخمی کردن؛ لعنتی آب از آب تکون نمیخوره انگار

No comments: