Tuesday, April 8, 2008

که در پای این گل بود خارها

الف : زنده باد سنت

به نظر می رسد قریب به اتفاق جوانان این مملکت که من هم یکی شان باشم از وضعیت فرهنگی موجود که در آن غوطه وریم ناراضی اند – ناراضی ایم - و یک یخش اساسی ازین فرهنگ که نگاه نارضایتمندانه به آن خیره تر است بخشی ست که مربوط به مسایل جنسی ست که در خود، مسایلی از قبیل رابطه با جنس مخالف، ازدواج، آزادی جنسی و مسایلی ازین دست را جای می دهد. بدیهی ست که هر کدام ازین عناوین بحث های زیادی را می طلبذ که من یکی پایه ی همه ی این بحث ها هستم ! البته در مقام یک شنونده ی صبور نه در مقام صاحب فکری راسخ.

خب، به نظر بدیهی می رسد که با توجه به وضعیت موجود و احساسی که نتیجه و حاصلآن است باید به سمتی حرکت کرد، به سمت مدلی دیگر، مدلی که اگر هم لزوما ً آرمانی نباشد بهتر از وضعیت حاضر باشد. می خواهم درباره ی این مدل حرف بزنم.

خیلی ها معتقدند مدل اروپایی یک مدل آرمانی – یا دست کم نزدیک به آرمانی – ست. به نظر یک جور راحتی و آسایش در این مدل هست که می تواند مسیر حرکتی هر جامعه ای را به سمت خود بکشد؛ نه می خواهم و نه می توانم که به زیرساخت های این مدل بپردازم فقط اینکه یک اصل عقلانی که در بطن مدل اروپایی و در رابطه با مخصوصا ً آزادی جنسی هست این است که آدم ها آزادند و باید به این آزادی احترام گذاشت محدودیت های این آزادی را هم البته باید لحاظ کرد مثلا ً اینکه به نظر نمی رسد اینکه س ک س با افراد زیر هجده سال جرم محسوب می شود تناقضی با این آزادی داشته باشد. اصول عقلانی مشابه دیگر هم بدین منوال به نظر می رسند. بدیهی ست ضدکارکرد(disfunction)هایی که این مدل می تواند داشته باشد و دارد باعث نمی شود که اصول محکم تری از قبیل آزادی را نفی کنیم. اینکه منظورم از صد کارکرد چیست اتفاقاتی از قبیل باروری های ناخواسته، فشارهای روحی روانی وارد بر افراد - به جهت امکان ایجاد لذت از طرف نزدیکانی که مسایل جنسی شان برای فرد مهم است برای فردی که همان امکان ایجاد لذت باعث ایجاد تنفر از وی می شود - و ضدکارکردهای دیگری که می توان مثال آورد.

( طولانی شدن جمله ها به خاطر اینه که سعی می کنم پستم زیادی طولانی و کسل کننده نشه )

این مدل، مدل آرمانی من نیست. روی کلمه ی "من" تاکید می کنم.

قبل از اینکه توضیح بدهم چرا، یک مدل دیگر را هم اشاره می کنم. مدل سنتی و کلاسیک؛ مدلی که در جامعه ی ایرانی ما قبلا تجربه شده است. ( دارم فکر می کنم به ازدواج پدر و مادرم، پدربزرگ و مادربزرگ ام، پدر ِ پدربزرگ ام و مادربزرگ پدرم و همینجور تا برسد به میمونی که آن استخوان را پرت کرد هوا و شد سفینه ای در قرن حاضر ). این مدل هم البته ضدکارکردهای خودش را داشته – هر چند که خدا وکیلی هر چی فکر می کنم نمی تونم مثال بیارم و اگه مثالی هست مربوط به زمانه ی ماست که دیگه مدل های سنتی برامون جواب نمی دن و بر می گردیم به همون ابتدای این مطلب که وضعیت ناخوشایندی هست- .

این که چرا مدل اروپایی مدل آرمانی من نیست به این خاطر است که برای من چیزهایی از قبیل خانواده، تعهد، وفاداری و این ها اهمیت فوق العاده ای دارد. خواهش می کنم سریعا متهمم نکنید به اینکه فکر می کنم در مدل اروپایی خانواده و متعلقاتش بی اهمیت است. می دانم، آنجا پایبندی به خاتنواده به مراتب جاافتاده تر از اینجاست ولی مساله این است که در زمان و مکان حاضر که ما در آن زندگی می کنیم چیز قابل دفاعی وجود ندارد چه برسد به خانواده، و البته من وقتی از خانواده صحبت می کنم منظورم دقیقا خانواده ی سنتی ست که وظایف، اختیارات، مسوولیت ها و کلا ً نقش زن و مرد و فزرزند در آن از پیش تعیین شده است. من به چنین خانواده ای اعتقاد دارم و به همین خاطر در مدلی احساس راحتی و خوشبختی خواهم کرد که در یک خانواده زندگی کنم.

اگر حوصله کرده اید و متن را تا اینجا خوانده اید می دانم حرف های زیادی برای گفتن هست که بسیاری ش در جواب حرف هایی ست که گفتم.

حرف های زیادی توی سرم وول می خورند که منسجم بیان کردن شان سخت است اما ادامه خواهم داد در پستهای بعدی.

فقط این را اضافه کنم که من meet the fockers را ندیدم همین را بگویم که ترجیح می دهم نقش رابرت دونیرو را توی زندگی م بازی کنم تا داستین هافمن را

این را هم اضافه کنم که پس پشت مدل اروپایی بحث ها و جدل های تاریخی فراوانی نهفته است یکی ش همان بحث های لیبرالیستی ای که شخصیت های شیاطن با هم می کنند؛ این را از دو جنبه گفتم یکی اینکه باز هم تاکید کنم که اگر پست قبلی این وبلاگ را نخوانده اید بدانید که من برای شیاطین (جن زدگان) داستایفسکی یقه جر می دهم ! و جنبه ی دوم هم اینکه دوستانی که خواسته بودند در باره ی متن رمان چیزهایی بنویسم که کمی دست شان بیاید در باره ی چیست عرض کنم که اصلا مقدور نیست و اگر فکر می کنید در باره ی آدم هایی ست که بحث های لیبرابیستی کمونیستی می کنند اصلا اینجوری نیست

.

ب: فیلم نوشت

فیلمی که این بار می خواهم معرفی و ستایش کنم اثر خیره کننده و مشهوری ست که سال گذشته جایزه ی بهترین فیلم جشنواره ی کن را برد؛ فیلمی که اتفاقا به بحثی که من در سطر های بالا کردم بسیار مرتبط است و در واقع یک ضدکارکرد وحشتناک از مدلی احمقانه را نشان می دهد، مدلی که ما ایرانی ها خوب می فهمیمش.

چهار ماه، سه هفته، دو روز

کارگردان : کریستین مونگیو (Cristian mungiu)

محصول 2007 رومانی

113 دقیقه

با بازی :

Anamaria Marinca (otilia)

Laura Vasiliu (Gabita)

Alex Potocean (adi)

Vlad Ivanov (Mr. Bebe)

No comments: