Thursday, April 17, 2008

چی بود اون عنوانی که توی کافه رسیده بود به ذهنم برای این پست

الف:

بعد از اون غروبی که در حضور جمع گفتم نمی خوام گفتم پشیمون شدم و دیگه نمی خوام ادمه بدم و خانم لام گریه کرد و گفت ولی من هنوز دوسِت دارم دیگه ندیدمش؛ البته غیر ازون یه باری که توی کافه نشسته بودیم و داشتیم با سیا حرف می زدیم و قهوه می خوردیم که اونم از در اومد تو؛ مطمئنم متوجه من و سیا نشد؛ خیلی توی خودش بود، نشست روی یکی از میزا و خوشحال شدم که اومده همچین جایی؛ فکر کردم حتما ً منتظر کسیه و ازینکه با یکی دیگه ببینمش خوشحال تر شدم؛ سیا گفت بریم؛ می ترسید یکی مون کاری کنه؛ لبخند زدم و گفتم نترس؛ دیگه بزرگ شدم؛ شکلات بستنی سفارش داد؛ تا پیشخدمت سفارششو آماده کنه از توی کیفش یه پاکت سیگار درآورد و یه نخشو گرفت به لب؛ اون وقتا حتا نمی ذاشت از صد متریش هم سیگار بکشم؛ روی دستمال کاغذی نوشتم " دیدی بعضی وقتا فقط می شه سیگار کشید" دستمالو چهار تا کردم و گداشتمش توی کیف ام. می خواستم مطلب بعدی ای که توی وبلاگ می نویسم عنوانش همین باشه " دیدی بعضی وقتا فقط می شه سیگار کشید." منتظر کسی نبود. بستنی شو خورد و رفت؛ مطمئنم ما رو ندید.

تا دیروز، غیر از همون یه بار، دیگه ندیدمش؛ حالا چند سال ازون وقتا می گذره؛

دیروز که حسین رفت با کارت تلفنش زنگ بزنه بهش گفتم حسین بهش بگو می خوای یکی از دوستاتو با خودت ببری؛ حسین گفت : نمیاد گفتم خشایار رو نمی گم خودم می خوام باهات بیام چشاش چار تا شد و سرشو تکون تکون تکون داد که یعنی "تو هم داروگر؟" گفتم بالاخره باید تجربه ش کنم. حسین میگه اول قبول نکرده، می ترسیده، بعد که اصرار کرده و گفته از خودم کوچیک تره و بچه ست و ازین جور حرفا قبول کرده بود.(ولی من که بچه نیستم)

فکر کنم این داستان نیازی به ادامه دادن نداشته باشه؛ هر خری هم می دونه وقتی داستانو با خانم لام شروع کردم بایدم با خانم لام تمومش کنم؛ آره ؛ خودش بود. درو که باز کرد و چشامون به هم افتاد ماتمون برد. حسین دستمو کشید که بیا تو خره خطرناکه اینجا؛ دستمو از دستش کشیدم گفتم پشیمون شدم. نمی خوام ادامه بدم.

ب: فیلم – نوشت

فیلمی که امروز پیشنهاد می کنم تخم مار هستش ساخته ی اینگمار برگمان فقید؛ فیلمی که اگرچه فیلم قابل تامل و خوبی هستش امابه نسبت بقیه ی کارهای برگمان، درخور ستایش نیست.

به نظرم، جز بازی لیو اولمان و فیلمبرداری سون نیکویست و سکوت های جا به جا یی که در فیلم سنگینی می کند مشابهت دیگری با سایر کارهای برگمان ندارد؛ اما فیلمی ست که باید دید دست کم به دو دلیل؛ یکی اینکه آدم هایی مثل برگمان آنقدر بزرگ هستند و آنقدر کارهای بزرگ خلق کرده اند که بعید نیست به هر دلیلی من (شاه رخ) با این کار ارتباط چندانی برقرار نکرده باشم و مثلا ً چند وقت دیگر که ببینمش شیفته اش شوم (هر چند بعید است !) دوم اینکه فضای فیلم و اتفافاتی که در فیلم رخ می دهند جا برای حرف زدن زیاد دارند؛ منظورم از حرف زدن دقیقا ً بحث های فلسفی اجتماعی ست و بعدا ً که در حین یک بحث مهم به صحنه ای از این فیلم ارجاع دادم نگین نگفتی

تخم مار (Serpent’s egg)

محصول آلمان غربی / آمریکا ، 1977

کارگردان : اینگمار برگمان

با بازی :

David Carradine (Abel rosenberg)

Liv Ullman (Manuela Rosenberg)

Heinz Bennent (Hans Vergerus)

120 دقیقه

No comments: