Saturday, April 11, 2009

زخم های آدم درفرودگاه ها بهتر جان می گیرند این را هر مسافری می داند

می ترسم ازینکه کسی این مطلب را ببیند و بخواند و بگوید خب باز هم شاه رخ یک فیلم دیده و آمده معرفی کند. می ترسم ازینکه این پست تبدیل شود به یک معرفی ساده یا حتا تحسین برانگیز از یک فیلم خوب. صحبت از یک فیلم قشنگ نیست صحبت از یک شاهکار هنری است. خدایا به امید تو

آیتن دختری است در ترکیه که به طرفداری از اوجالان فعالیت های سیاسی می کند و از وضعیت اجتماعی – فرهنگی کشورش ناراضی است. در جریان یک درگیری اسلحه ای را می قاپد و جایی مخفی می کند و فرار می کند می رود آلمان پیش دوست هایی که تحویل اش نمی گیرند و انتظاراتی از او دارند و او بی پول، بی پناه، سرگشته است سرگشته.

نجات، اهل ترکیه است و حالا استاد دانشگاهی است در آلمان و زبان آلمانی درس می دهد.

پدرش علی، پیرمردی سرزنده و سرحال است؛ ساکن آلمان؛ وقتی نجات شش ماهه بوده مادرش فوت شده و علی برای نجات هم پدر بوده هم مادر، البته یک بار هم ازدواج کرده که نمی دانیم چرا ناموفق بوده؛

حالا علی می رود سراغ روسپی ای – یِتَر - که او هم ترک است و توی آلمان کارش روسپیگری است و دفعه ی دوم که با او می خوابد علی پیشنهاد میکند یتر بیاید پیش او زندگی کند که تنهاست و فقط انتظار دارد با او بخوابد و لاغیر و حاضر است هرچقدر که یتر ماهانه در می آورد را به او بدهد.

سوزان پیرزنی است در آلمان که دخترش لاته توی دانشگاه درس می خواند.

آیتن که گشنه است و پولی ندارد و نه حتا آشنایی در آلمان - جز مادرش که به او گفته توی کفش فروشی کار می کند و ایتن آدرسی از ا و ندارد و خیلی وقت است همدیگر را ندیده اند – از لاته به اندازه ی یک وعده غذا پول می خواهد و لاته که وضعیت او را متوجه می شود دعوت اش می کند خانه تا چند صباحی با هم زندگی کنند.

علی در حالت نیمه مستی با سیلی یتر را می زند یتر نقش زمین می شود سرش به لیه ی فلزی تخت می خورد و تابوت ی که جنازه ی یتر داخل آن است از آلمان با هواپیما راهی ترکیه می شود.

نجات به اب و اتش می زند دختر یتر را پیدا کند. دختر یتر آیتن است که توی آلمان دستگیر می شود و دیپورت می شود ترکیه و زندان می رود و لاته ه به آب و آتش می زند کتری برایش بکند راهی ترکیه می شود و هرچقدر مادر پیر و نگران اش سعی می کند مانع اش شود موفق نمی شود و توی ترکیه نجات را پیدا می گند.

آیتن آدرس جایی که اسلحه را مخفی کرده به لاته می دهد، لاته به صورت تصادفی توسط همان اسلحه کشته می شود و تابوت جنازه اش با هواپیما از ترکیه به سمت آلمان می رود. سوزان – مادر لاته – راهی ترکیه می شود. چند شبی را همانجایی می ماند که دخترش لاته بوده.

آیتن اعتراف می کند. آیتن سرگشته است.

نجات هیچوقت آیتن را پیدا نمی کند نجات سرگته است.

سوزان توی ترکیه دخترش را از دست داده و حالا انجا غریب و سرگشته است.

علی را به خاطر قتل یتر گرفته اند.

در پایانی خیره کننده . . . .

فیلم، روایت سرگشتگی انسان هاست روایت غربت انسان ها و روایت تنهایی آنها؛ حس عمیقی دارد، شخصیت ها به شدت جا می افتند، علی را دوست داریم به خاطر شوخ و شنگی ش به خاطر بذله گویی ش، اما فرشته نیست همه ی شخصیت ها به شدت قابل قبول اند خبری از قهرمان و ضد قهرمان نیست حکایت ِ سرگشتگی و غربت انسان هاست.

من همه ی ستاره هام رو نثار این فیلم می کنم.

این سومین فیلمی بود که امسال دیدم و بعد از تموم شدن اش احساساتم به شدت تحریک شد؛ فکر می کردم رد زخم هام رو گرفته م و سر از المان در آوردم. عجیب اینکه آلمان از چشم اندازی در مه به بعد شده جایی که پدر خیالی م آنجا زندگی می کند و از روزی که این فیلم را دیده ام تا حالا هر روز این تابوت ها را از ترکیه به آلمان واز المان به ترکیه . . .

من با این فیلم گریه نگردم اما از اول تا آخر فیلم یک نفر اون تو داشت گریه می کرد قسم می خورم.

Auf der anderen seite

محصول 2007 آلمان، ترکیه، ایتالیا (Anka film)

نویسنده و کارگردان : فاتح آکین

122 دقیقه / رنگی

+ درباره ی این فیلم از زبان راجر ایبرت

باخبر شدم راجر ایبرت به علت سرطان تکلمش رو از دست داده. خبر ناراحت کننده ای بود.

No comments: