- من یه دختر خاله ی مجارستانی می خوام
- چطور؟
- بَده آدم یه دخترخاله ی مجارستانی داشته باشه؟ یه کم فک کن
- والا من پسرخالشو ترجیح میدم
- فکرشو بکن توی فرودگاه نیویورک بدرقه ش کنی که داره سوار هواپیما میشه به سمت بوداپست
- ایستگاه قطار بهتره، بنابراین توی ایستگاه قطار پراگ داری بدرقه ش می کنی میشه دورشدنشو دید حرکت موهاش توی باد، مچ دستاشو، پالتوی سبزشو
- لحظه ی آخر هم یه جوری بهش لبخند بزنی انگار اون که بره زندگی باز جریان داره ولی می دونی که زندگی دیگه جریان نداره
- بعدش از توی پالتوت یه سیگار دربیاری و بخوای آتیش بزتی ولی فندکت گاز نداشته باشه
- از یکی که ایستاده دم پنجره بیرونو نیگا می کنه اما بیرونو نیگا نمی کنه آتیش بگیری
- زن باشه یا مرد؟
- مرد باشه، دپرس باشه، باباش رومانیایی باشه مادرش فنلاندی، تازه از زنش طلاق گرفته باشه
- یه بارونی تنش باشه که گلی شده باشه، ته ریش داشته باشه، سیگارشو تا نصفه کشیده باشه بهت بگه هوا توفانیه
- بگی فک نمی کردم سرنوشتم توی ایستگاهی توی پراگ رقم بخوره
- کراواتشو شل کنه و یه قُلُپ بره بالا بگه زندگی همیشه توی ایستگاه قطار شروع میشه و همیشه هم همینجا تموم میشه
- دس کنی توی جیب دو نخ چسترفیلد دربیاری با هم آتیش کنی یکیشو بدی بهش بگی چرا ازش طلاق گرفتی؟
- ازت بگیره یه پک بزنه نگاش به سوختن سیگار باشه بگه "منو یاد کشورم می نداخت"
No comments:
Post a Comment