یک:
Ohayô (Good morning، Ohayo، صبح به خیر)
محصول 1959 ژاپن
کارگردان: یاساجیرو ازو
نویسندگان: کوگو نودا – یاساجیرو ازو
94 دقیقه رنگی
دو:
در مورد فیلم اوهایو که اخیرا دیده ام ابتدا صفحات 112 تا 116 را از کتاب یاساجیرو ازو که جناب آقای مجید مصطفوی ترجمه و گردآوری کرده اند و سال 1367 به همت انتشارات فیلم چاپ شده است عینا می آورم (با یکی دو کلمه اضافه داخل کروشه که از خودم است) تا بعد بقیه ی مطلب را ادامه دهیم؛ پیشنهاد می کنم این بند را بخوانید و از روی آن رد نشوید چرا که بیم گمراهی می رود!
" دو کودک ژاپنی در اعتراض به اینکه در خانه شان تلویزیون یافت نمی شود دست به "اعتصاب حرف" می زنند و لب از لب باز نمی کنند. سکوت آن دو، نظم خانه و محله را از هم می پاشد و سرانجام آنها را به پیروزری می رساند. صاحب تلویزیون می شوند و خوشحال به تماشای آن می نشینند.
به پیروی از سنت سینمای رآلیست و فکاهی، که در آن دوربین ثابت و بی حرکت صحنه ها را ضبط می کند و بازیگران به بهترین نحو به کار گرفته می شوند در این فیلم نیز خصلت های مردمان - ژاپنی و به طور کلی امروزی - بررسی می شود. سکوت اعتراض آمیز دو کودک فیلم نه فقط نشان دهنده ی تضاد میان جامعه ی سنتی ژاپن و زندگی به سبک آمریکایی است بلکه از برخورد میان نسل ها نیز سخن می گوید؛ سکوتی که کودکان بر خود تحمیل می کنند بیانگر گنگی و بی مفهومی چیزهایی است که بزرگ تر ها به هم می گویند و منتقل می کنند. همه ی انواع وسایل انتقال فکر و ایجاد رابطه در این فیلم به زیر سوال برده می شود؛ ایجاد رابطه از طریق زبان با حرکات سر و دست، از طریق علامات سمعی و بصری، داد و ستد، خوردن و دفع کردن و همه ی آنچه جزو رسوم و عادات زندگی است. هدف ازو این نیست که رابطه ی مفهوم و شیء را نشان بدهد بلکه می خواهد غرابت و پیچیدگی های این رابطه را به تصویر بکشد. قصد او این نیست که ثبات و پیوستگی شیء و مفهوم آن را خاطر نشان کند بلکه برعکس می خواهد نشان دهد که رابطه ی مفهوم و آنچه آن را بیان می کند تا چه اندازه گنگ و متزلزل و قابل تغییر است و در هر گام، مشکل ایجاد رابطه با مشکل دیگری در زمینه ی برخورد فرهنگ ها در هم می آمیزد.
دلیل اقدام دو برادر، در همان سکوتی که در پیش می گیرند نهفته است: آنان به این وسیله علیه خودسری و یکدندگی پدر و مادری به شورش برمی خیزند که به هیچ وجه حاضر نیستند تلویزیون را که آن همه مورد علاقه آنهاست بخرند.
این شورش همچنین علیه خلاء و ریایی است که در پس گفته ها و تعارف های روزمره آنها نهفته است. بدیهی است که فیلم پر از کلمه ها و جمله هایی است که در جامعه ی سنتی ژاپن به عنوان تعارف رد و بدل می شوند و هدف از آنها حفظ روابط میان والدین و فرزندان، همکاران و همسایگان است. اما تزلزل و بی پایگی این نظام متکی بر حرف تعارف و همچنین گنگی و دو پهلویی آن کاملا آشکار است. بدینگونه دو دلداده ی جوان موفق نمی شوند احساسات خود را بر زبان بیاورند و تنها به گفتگو درباره ی هوا و کار و این چیزها بسنده می کنند و حتا چشم به آسمان ایری می دوزند. در مقابل هنگامی که از خوبی هوا حرف می زنند همین گفته شان با همه ی تناقضی که دارد بیانگر لدتی است که از همنشینی یکدیگر می برند. این دو با زوج جوانی مقایسه می شوند که دارای تلویزیون اند و رفتار و حرکات و شیوه ی زندگی و حرف زدن شان "لاابالی" و به شدت غربی شده است. دو کودک قهرمان فیلم، برای تماشای تلویزیون به خانه ی این زوج می روند و بهانه شان هم این است که انگلیسی یاد بگیرند. اما در واقع برنامه ی مورد علاقه شان یک برنامه دارای ریشه های شرقی یعنی مسابقه ی کشتی ]کج[ است. پدر و مادر اصرار دارند که دو کودک انگلیسی یعنی زبان بین المللی گشاینده ی همه ی درهای جهان را یاد بگیرند. آن دو بر آنند که تنها فایده ی تلویزیون آن است که یک نسل احمق و خنگ ببار بیاورد.
اما می دانیم که تلویزیون وسیله ای یک جانبه و "غریبه" است و در عین حال که می تواند خلاء بالقوه ای را پر کند به دلیل ویژگی بصری خود حرکات سر و دست را دارای اهمیت خاص می کند. می بینیم که در خانواده ی دو کودک، بزرگ ترها اوقات فراغت خود را در سکوت با خواندن کتاب یا ورق زدن مجله سپری می کنند. این سکوت را لال بازی دو برادر به هم می زند که برای حل مشکل ایجاد رابطه به زبان لال بازی متوسل شده اند و اعتنایی هم ندارند که بزرگترها آن را بفهمند یا نفهمند. زیرا آنچه مهم است نفس ایجاد رابطه به عنوان یک آیین روزمره است زیرا نسل تازه هم مثل نسل پدربزرگ ها و مادربزرگ ها می تواند آیین هایی را ابداع کند، آنها را به جای آیین های قدیمی بنشاند یا آنها را به اقتضای ویژگی های کاربردی و مذهبی و زیبایی شناختی شان تغییر بدهد.
آیین های هرروزه خانواده، محله و مدرسه در دو سطح عاطفی یا فرهنگی – اقتصادی جریان دارد. بحث فقط برسر نمودهای فرهنگی اجتماعی خاص ژاپنی ها مانند تعظیم کردن یا روی مخده ]تاتامی[ نشستن و امثال آنها نیست بلکه آنچه مطرح است عادات و رسوم محله ی کوچک و شخصیت های فیلم است. زنها برای همسایگان خود خرید می کنند اما می دانند که نباید پولی را که برای آنها خرج کرده اند زود مطالبه کنند. به همدیگر چیز قرض می دهند و صبح ها هنگام جارو زدن جلوی خانه شان به همدیگر سلام می کنند. علیرغم همه ی سوءتفاهم هایی که ممکن است ایجاد شود این آیین های هرروزه نباید زیر پا گذاشته شود زیرا تداوم این جامعه ی کوچک به همین آیین ها وابسته است. با این حال هم نسل کودکان و هم نسل پیران آیین های ویژه ی خودشان را دارند. آیین هایی که از یک سو بر وابستگی به سنت های گذشته (نزد پیران) و از سویی دیگر بر دنیایی نهانی و اختصاصی بر مبنای تخیل (نزد کودکان) متکی است.
در حالی که مادربزرگ، چشم به افراد خانواده، و یا حتا از بالای تپه خطاب به همه ی محله موعظه می کند و هر دو نسل ِ پس از نسل خودش را به بک چوب می راند بچه های فیلم با لودگی های خود گفته های او را به سخره می گیرند و برای تدارک این لودگی ها نیز آیین های ویژه خود را به کار می گیرند. چیزهایی مانند پودر سنگ پا می خورند تا به خیال خود آنان را در ایجاد صداهای ناگفتنی ]![ یاری کند و جالب است که مرد بزرگسالی نیز همین کار را می کند و به این وسیله ذهن همسر خود را دچار آشوب می سازد زیرا زن بینوا چنین می پندارد که این "صداها" کلماتی است که شوهر خطاب به او می گوید.
در حالی که این کارهای غیر عادی در "حاشیه" زندگی محله جریان دارد سکوت دو برادر نوعی آشفتگی همگانی ایجاد می کند. یا دستکم به بی نظمی موجود در محله دامن می زند. شگفت آن که این خود برخوردها از آنجا ناشی می شود که بزرگ تر ها که حرف می زنند و بد حرف می زنند به دلیل همین رد و بدل کردن کلمات به نتیجه ای دست می یابند که در واقعیت وجود ندارد. بدینگونه چنین پنداشته می شود که سکوت کودکان ناشی از تصمیم والدین برای جبران سوء تفاهمی است که با یک گفته ی نابجا از سوی آنان پیش آمده است. زنی یک ماشین رختشویی خریده – که کالایی وارداتی و مشکوک در عین حال غبطه انگیز است – در نتیجه این شک دامن زده می شود که زن حتما به یک سوء استفاده مالی دست زده است تا بتواند آن را بخرد هنر ازو در نشان دادن تناقضی است که حتا در کوچک ترین جزییات جامعه ی بشری نهفته است.
در حالیکه باید با هجوم یک فرهنگ بیگانه و بیگانه ساز مبارزه کرد معلم انگلیسی با توسل به ترجمه می تواند با مشکلات ناشی از بیکاری کنار آید. خواهر او با چرب زبانی و با فروش اتومبیل های خارجی روزگار می گذراند. تومیزاواوا که بدون مستمری کافی به بازنشستگی رسیده است به خاطر شغل تازه اش (فروشنده دوره گرد) از الکلیسم و طرد شدگی نجات می یابد او هم با استفاده از حربه ی زبان وسایل برقی وارداتی می فروشد؛ در نهایت پدر دو کودک نیز به اوج تناقض می رسد برای اینکه همسایه اش را در حرفه تازه اش تشویق کرده (و بدینگونه حق همسایگی را به جا آورده باشد)، برای مقابله با خلاءی که بالقوه در دوره ی بازنشستگی خود او نیز انتظارش را خواهد کشید و بالاخره برای تسلط دوباره بر بچه هایش که عملا از دست رفته اند تنها و تنها یک راه حل می یابد و آن هم خریدن تلویزیون سرنوشت ساز است.
این عمل – خرید تلویزیون- حرکتی است که چندین مفهوم دارد. اما در نهایت فیلم نشان می دهد که مفهوم و اهمیت زبان اندام ها بسیار بیشتر از زبان کلمات است. زبان واقعی زبان بدن است یعنی زبان تصویری که خلقت فیزیکی انسان و زندگی او را نشان می دهد. باز یک بار دیگر پیروزی با کودکان و با مادربزرگ همسایه است که با زبان ادا و و اطوار سخن می گویند. در این زمینه به یک صحنه بسیار زیبا و گویا اشاره می کنیم که مادربزرگ موفق می شود یک فروشنده ی دوره گرد را از سر باز کند در حالی که دخترش با زبان کلمات موفق به این کار نمی شود پیرزن با بزرگ ترین چاقویی که در آشپزخانه یافت می شود شروع به تراشیدن مدادی می کند و با این تهدید بی زبان نه فقط برتری زبان حرکات بر زبان کلمات را نشان می دهد بلکه به گونه ای هزل آمیز سنت رزمی سامورایی ها را می ستاید. در جای دیگر جذبه ی شیرینی سبک غربی اهمیت برنج سنتی ژاپن را مورد تهدید قرار می دهد اما کودکان – که البته از یکنواختی غذاهای خانواده شکایت دارند – با دزدیدن یک ظرف بزرگ برنج و خوردن آن همراه با چای و با کف زدن های شادمانه بر این اهمیت تاکید می گذارند. در این جا نیز کوزوی بینوا خودش را کثیف می کند و این "حادثه" نشان دهنده ی "دفع" ی است که نه فقط به او که به همه ی جامعه مربوط می شود. در نمای آخر فیلم چند زیرشلواری او را می بینیم که روی بند آویخته شده اند.
کودکان از والدین خود خرده می گیرند که بیش از اندازه حرف می زنند بی آنکه چندان چیزی بیان کنند و ایسامو که به خوبی زبان حرکات را می فهمد مطمئن است که لبخند نامحسوس پدرش بیشتر از توالی کلمات خشماگین او اهمیت دارد و در نهایت همین لبخند بر آن غرش ها پیروز خواد شد."
سه:
یک نکته ی حاشیه ای اینکه همانطور که در فیلم و در مطلب آقای مصطفوی هم می بینیم در فرهنگ ژاپنی هم زمانی مثل فرهنگ الآن ما تعارف های اعصاب خورد کنی وجود داشته است که البته اگر به انتظار گذشت زمان بنشینیم به اختمال فراوان خودبخود از بین خواهند رفت اما به نظرم تاثیر هنرمندان بر فرآیند بهینه سازی فرهنگ جامعه انکار نشدنی است و این تاثیر به دلیل هدف قراردادن لایه های زیرین فرهنگی و تاثیر ناخودآگاهی که خواهد داشت موثرتر خواهد بود؛ شخصا فکر می کنم تا حدی فیلم "در باره الی" این کارکرد را ایفا می کند. در مورد چگونگی این تاثیر خواهم نوشت
چهار:
نمی دانم گردانندگان سایت Imdb چه کسانی هستند که این فیلم را در ژانر کمدی قرار داده اند متاسفم برایشان
پنج:
قرار است فردا استادیوم آزادی برای بازی استقلال فولاد سبزپوش شود ممکن است کودتا چی ها آدم های خودشان را زودتر بفرستند که مشکلی ایجاد نمی کند ممکن است از ورود سبزپوش ها جلوگیری شود که پیشنهاد می کنم روی لباس های سبز چیز دیگری بپوشیم که توی استادیوم درآوریم. یا حسین
No comments:
Post a Comment