قبلا از هر دختري كه خوشم ميومد احساس مي كردم مي تونم به دستش بيارم يعني خودمو يه مهندس باهوش و پرانرژي مي دونستم كه سرم به تنم مي ارزه و كلي مطالعه دارم و بزرگ ترين عيبم اينه كه سيگار مي كشم تازه اونم خيلي عيب بزرگي نيس، از وقتي دچار اين مرض لعنتي شدم كه هنوز نمي دونم چيه و بيست دقيقه كه راه مي رم پاي چپم سفت ميشه و مي لنگم پاك اعتماد به نفسمو از دست دادم يعني فك مي كنم پسري كه نتونه نيمساعت راه بره نمي تونه حتا يه دوست پسر خوب باشه چه برسه به يه شوهر خوب.
No comments:
Post a Comment