بزنم به تخته حال روحي روانيم داره خوب مي شه، اينو همون شبي فهميدم كه با سيا و صمد رفتيم بيرون و به صمد گفتم حال روحي رواني م خوب نيست و صمد گفت پونزده دييقه وقت داري حرف بزني و لازم نيس دلايل ِ احتمالي ِ حال روحي رواني ِ الانت رو توضيح بدي مي توني پرت و پلا هم بگي – حتا ترجيح ميدم پرت و پلا بگي، از لاي پرت و پلاها بهتر مي شه دلايل رو پيدا كرد – منم شروع كردم پرت و پلا گفتن، خيلي معمولي، حتا يكي دو بار پرسيدم از پونزده دييقه م چند دييقه مونده و اونم بهم مي گفت؛ اصلا قرار نبود آخرش گريه كنم، نه فقط قرار نبود كه محتمل هم نبود، اما شد و اشكم سرازير شد، همون لحظه فهميدم خدا رو شكر حالم داره خوب مي شه، ديروز كه بعد ِ ناهار دراز كشيدم مثل هر روز يه چرت كوچولو بزنم و چرت كوچولوم دو سه ساعت طول بكشه اين كارو نكردم و به جاش شروع كردم زار زار گريه كردن، خدا ر وشكر حالم دوباره خوبه
Wednesday, December 9, 2009
حال همه ي ما خوب است
Labels:
پراکنده
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment