Monday, July 7, 2008

یوسف از چه به کنعان آمد

چند وقتی بود غصه م گرفته بود که چرا منی که همیشه اشکم دم مشکم بوده تازگیا گریه م نمی گیره، این چند ماهه خیلی وقتا حس می کردم بغض داره گلومو مث گلوی قورباغه می کنه ولی لعنتی نه می ترکه نه پایین می ره؛ نترکید نترکید نترکید عدل توی آسانسور بیمارستان ترکید؛ بی مقدمه، یکبند، یکریز.

بخش دوم کتابی که دارم می خونم – نظریه ی ادبی – عنوانش هست خوانش شکل مدار 1 ؛ خلاصه ی این فصل رو باز هم از زبان خود کتاب میارم اینجا:

" در نیمه ی اول قرن بیستم، نظریه پردازان ادبی روسی و چکی در جهت تدوین نظریه ای در باب ادبیت کوشیدند: آن چیست که متن ادبی باعث می شود از متون دیگر، مثلا ً گزارش های دولتی یا مقالات روزنامه ای متفاوت باشد؟ در کوشش برای پاسخگویی به این سوال آنها توجه خود را بر جنبه های صوری ادبیات معطوف کردند، بر شکل های خاص آن و نوع زبانی که به کار می گیرد. گروهی که به اصطلاح صورتگرایان روسی نامیده شدند، معتقد بودند که ادبیات از زبان غیر ادبی متمایز است به این دلیل که از طیف گسترده ای از " صناعات" بهره می گیرد که تاثیر شنایی زدایی دارند. در مرحله ی بعد، آنها این اصل آشنایی زدایی را بسط داده و اظهار داشتند که اصل آشنایی زدایی نیروی محرک درون تاریخ ادبیات نیز هست: ادبیات در حکم حوزه ای هنری، هرگاه شکل های جاری بسیار آشنا شوند و نوعی خودکارشدگی اتفاق افتاده باشد، با آشنایی زدایی از خود، خود را نو می کند. چون ناآشنایی کیفیتی ذاتی نیست، بلکه به تقابل وابسته است- تقابل با آنچه آشناست و به امری متعارف تبدیل شده است – چندی نگذشت که صورتگرایان بر کارکرد و نقش صناعات تاکید کردند و نه بر کیفیت های ذاتی که ممکن است داشته باشند. تمایز، عامل اصلی ایجاد چنین نقش یا کارکردی تلقی می شود. ساختگرایان مکتب پراگ که در پی صورتگرایان آمدند، اندیشه ی خود در باب ادبیات را بر همین مفهوم تمایز بنا کردند و به متن ادبی چونان ساختاری از تمایزها نگریستند. از این ها گذشته، بافت بلافصل خنثایی که یک عنصر آشنایی زدا برای به واقع برجسته شدن نیاز دارد همان قدر مهم است که خود این عنصر اهمیت دارد.

برجسته سازی به واسطه ی وجود یک پس زمینه ممکن می شود. پیش زمینه (برجسته شده) و پس زمینه – نا آشنا و آشنا – درون یک ساختار واحد عمل می کنند و همراه با هم تاثیر شاعرانه را می آفرینند. سرانجام متن ادبی از دیگر متون متمایز می شود، به این دلیل که ما آن را در حکم پیامی می بینیم که اساسا ً به سمت خود – به سمت شکل خود – جهت گیری کرده است و نه به سمت دنیای بیرون یا خوانندگان بالقوه. اگرچه یک متن ادبی ممکن است معمولا ً جهت گیری های دیگری هم داشته باشد – معمولا ً یه طریقی ما را به دنیای واقعی ارجاع می دهد – این جهت گیری به سوی خود، یعنی نقش شعری اش، وجه غالب آن را تشکیل می دهد."

صفحات 72 و 73 از کتاب :

نظریه ی ادبی (مقدمات ) / یوهانس ویلم برتنز؛ ترجمه ی فرزان سجودی .

موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر / چاپ اول : 1382 / 292 صفحه / 2900 تومان

نمی دونم اون آقایی که توی آسانسور بود با خودش چی فکر کرد ولی دمش گرم که نیومد الکی دخالت کنه و بپرسه چی شده یا بخواد مثلا ً دلداری بده.

No comments: